... آنگاه حجاب

...-آنگاه-حجاب
پیامبر اسلام چنان حکیمانه حکم حجاب را در جامعه پیاده ساختند که با استقبال همگانی روبرو شد و هیچ شبهه و اعتراضی در سطح جامعه ایجاد نشد

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

آن‌گاه حجاب... 

 

روش قدم به‌قدم

دعوت به حجاب

در جامعه

 

 

حجت الاسلام و المسلمین شیخ مهدی نخاولی

 

 

 

 

 

 

 

ماجرای این نوشتار

در جریانات اعتراضات و در پی آن اغتشاشات پاییز 1401 پیرامون مسئلۀ قانون حجاب، مفسر گرانقدر، استاد نخاولی به موضوع چگونگی دعوت قدم به قدم به حجاب در صدر اسلام و الگوی صحیح پیاده‌سازی این حکم الهی در جامعه پرداختند. متن پیش‌رو، حاصل سخنان ایشان در آن دوران است.

البته بحث از خود مسئلۀ  حجاب در قرآن و سنت و عقل، به مجالی وسیع‌تر و گفتاری مفصل‌تر نیاز دارد.

این متن را به همّ جستجوگران حقیقت و محور حق زمان حضرت مهدی صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه تقدیم می‌کنیم.

 

دفتر حفظ و نشر آثار مفسر گرانقدر

حجة الاسلام و المسلمین

استاد مهدی نخاولی

پاییز 1402


 فهرست

مراقبت در برابر تحوّلات آخرالزمان

استغاثه و توکل جدی در همۀ شرایط

مراقب موثرهای نامحسوس باشیم!

مراقب خانواده‌مان هم باشیم!

فریب شیطان برای جدا کردن افراد از جمع‌های ایمانی

آماده‌سازی گام به گام جامعه برای نزول حُکم حجاب

فضای عفاف و حجاب در صدر اسلام

گام اول پیامبر؛ دعوت به ارزش‌های پایه

گام دوم؛ بستن شریان‌های فساد در جامعه

گام سوم دعوت؛ تبیین ارزش ها

گام چهارم؛ فراهم کردن شرایط پاک زیستن

نزول حکم حجاب به‌همراه پیوست‌های فرهنگی

پیوست اول؛ با زناکارِ هتّاک، مماشات نکنید!

پیوست دوم؛تهمت و حرف بی‌اساس، ممنوع!

پیوست سوم؛ مجرّدها را همسر بدهید!

حجاب اجباری یا الزامی؟

حدّ شرعی نداشتن به معنی مجازات نداشتن نیست!

بسترسازی حکیمانۀ پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله؛ عامل پذیرش حجاب

الزام در احکام اجتماعی

الزام به حجاب؛ به‌عنوان یک حکم اجتماعی

فریبِ استفاده از کلمات با بار منفی

فریبِ حس محوری.

اصل حجاب برای پرورش عبودیت فرد است.

مراحل گام به گام امر به معروف و نهی از منکر

امر به معروف و نهی از منکر؛ از مهم‌ترین ارکان اسلام

شاخصۀ‌های اخلاقی امر و نهی‌کننده

شاخصۀ اول؛ دلسوزی مومنانه.

شاخصۀ دوم؛ از خودمان شروع کنیم!

شاخصۀ سوم؛ دستۀ جمعی و بر اساس قرآن و عترت عمل کنیم!

ساختار منسجم؛ پشتوانۀ امر به معروف و نهی از منکر

گام‌های رفتاری امر به معروف و نهی از منکر

ترتیب مخاطبان امر و نهی..

بررسی شیوۀ گام به گام امر و نهی دربارۀ حجاب در صدر اسلام.

حکم حجاب با تأخیر آمد نه با تدریج..

شیوۀ دعوت به خیر تئوری دربارۀ حجاب.

دعوت به خیر عملیِ حجاب؛ پاک‌سازی جامعه و تسهیل ازدواج

امر به حجاب و نهی از بی‌حجابی در مراحل آخر

همه مسئولیم


 

مراقبت در برابر تحوّلات آخرالزمان

در ایام اربعین حضرت اباعبدالله علیه‌السلام، متأسفانه بعضی از افراد بی خبر، بعضی از خیمه‌های حضرت اباعبدالله علیه‌السلام را در تنها کشور شیعه، به آتش کشیدند.[1]

این تذکری باشد برای بنده و شما، بسیاری از این افراد، ممکن است تا چند ماه و یا چند سال پیش، اعتقادات دیگری داشتند. این‌‌‌ها از عجایب آخرالزمان است که تا یکی دو ماه پیش، به شخصی احترام می‌گذاشتند و الان علیه او حرف می‌زنند و او را تقبیح می‌کنند. خیلی عجیب است، به فاصله چند هفته یا چند روز این اتفاق می­افتد. یکی از علائم آخرالزمان اینست که انسان صبح مؤمن از خانه خارج می‌شود و شب کافر برمی‌گردد، و بالعکس. خیلی باید مراقبت کرد، مراقب همنشینی‌‌‌ها، گفتگو‌‌‌ها و صحبت‌‌‌ها، تغییرات در قدیم تدریجی تر بود ولی الان خیلی سریع تراست، مثل حرکت در سراشیبی است. فراوان، سریع و ناگهانی. وقتی یک موضوعی خلاف میل فرد پیش می­آید، سریع تغییر موضع می­دهد و بلافاصله تغییرات بعدی ایجاد می­شود.

شما خودتان و همسر و فرزندانتان را محافظت کنید. خانم‌‌‌ها خودشان و زندگیشان را محافظت

 کنند.

چند روز قبل، جوانی که تا یک ماه پیش نماز می‌خواند، می گفت: من فقط خدا باورم. نه اینکه فقط بی نماز شده باشد بلکه بی دین شده بود. باید مراقبت کرد. این امر فقط مربوط به جوان ۱۶- ۱۷ ساله نیست. هیچ کس حاشیه ی امنیتی ندارد. و هر کس به نحوی در معرض خطر است. واقعاً انسان هر چه بیشتر جلو می‌رود، بیشتر احساس می‌کند که هیچ چیز دست خودش نیست.  لا أَمْلِكُ لِنَفْسي‏ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا [2]

 تا زمانی که زندگی انسان در حالت عادی است، فکر می‌کند که خودش کاری انجام می‌دهد. مثل کسی که مقابل یک رود روان، نشسته و فکر می‌کند که عکس ماه یا ستاره‌‌‌ها، ثابت است، در حالی که آن رود فقط محل آن عکس است، و لحظه به لحظه،در حال تغییر است،چون آن عکس در آبی افتاد که آن آب، در حال حرکت است، و یک ثانیه قبل آن، رفت و نیست. اما چون یک ثبات نسبی دارد اینطور به نظر می رسد. من می‌گویم: این خال، همان خال کودکی من است که روی دست من بود، در حالی که این خال، خال کودکی که هیچ، خال یک ثانیه پیش هم نیست. هم شکلی و همسانی باعث می‌شود انسان بگوید: این، همان است. از این‌‌‌ موارد در زندگی ما هم هست. وقتی زندگی بر روال عادی باشد، آدم فکر می‌کند که با قوه و توان خودش عملی انجام می‌دهد: «منم که اراده کردم که کاری انجام شود». نمی‌داند که کس دیگری او را حفظ کرده است. آن وقت که زمین می‌خورد، می‌گوید: «اگر می‌توانستم همۀ این ها را حفظ می‌کردم. ما فکر می کنیم خودمان ،خودمان را حفظ می کنیم.»

اسم رسول ترک در تاریخ ماندگار شد. اما تک تک ما، همگی رسول ترک هستیم، منتها چون خلاف کاری او مشهود بود، برگشتنش و آن خواب و آمدن آن عالِم درب خانۀ او، به چشم آمد. بقیه افراد هم به این شکل هستند. چه کسی هست که خودش حرکت کرده باشد؟

استغاثه و توکل جدی در همۀ شرایط

 یک استغاثۀ جدی لازم است برای اینکه انسان واقعاً بداند کار دست خودش نیست. وقتی که بداند کار دست خودش نیست، با تمام وجود و با چنگ و دندان، می‌خواهد که حفظش کنند، ولی وقتی احساس کند که سرسوزنی کار دست خودش هست، به همان اندازه، از صدق توسل و توکلش کاسته می‌شود.

توکل بر خداوند، مثل توکل بر طبیب، یا توکل بر وکیل نیست که بگوییم: این وکیل است، و من از او خواستم که وکالتم را به عهده بگیرد، و من بخشی از کار را به او واگذار کرده باشم و او برای من انجام ‌دهد؛ و بالاخره کار تقسیم شده باشد. توکل بر خداوند، مثل توکل نوزاد بر مادرش است. که صفر تا صد کار، دست مادر است. مادر نباشد، نه غذا دارد و نه آب؛ نه حرکت دارد و نه می‌تواند خودش را تمیز کند.

این معنای از توکل بر خداوند، به این خاطر است که انسان در چیزهایی که نمی‌داند و نمی‌تواند که هیچ.  و در کارهایی که به حسب ظاهر به آن علم دارد، علمی که آن جاست، لطف حق تعالی است. و کدام علمی است و چه کسی هست که علمی داشته باشد که علمش ذاتی و به خودی خود باشد؟ انسان همان جایی هم که علم دارد، علم او مال خودش نیست. حتماً لازم است انسان آلزایمر بگیرد تا بفهمد علمش مال خودش نیست؟!  أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ[3]  مالک سمع و بصر که مجاری علم هستند و مالک قلب و جان، که محل علم هستند، کس دیگریست.

کیست که مالک خودش باشد؟ تا چه رسد مالک علم خود باشد که در رتبه دوم قرار دارد. در همان جایی هم که فکر می‌کند علم و قدرت دارد، علمی ندارد و قدرتی ندارد. حضرت اباعبدالله علیه‌السلام این را به لطافت در دعای عرفه فرموده‌اند: إلَهِي‏ أَنَا الْجَاهِلُ‏ فِي عِلْمِي فَكَيْفَ لَا أَكُونُ جَهُولًا فِي جَهْلِي[4] همان‌‌‌ علمی که دارم، در حقیقت ندارم.

آدمی جداً باید توکل کند. انسان گاهی اوقات می‌بیند مذهبی‌ها از کسانی که قرآن و خیمه امام حسین علیه‌السلام را سوزاندند، طرفداری می‌کنند و می‌گویند: «می‌خواستند آنها را تحریک نکنند!» این گفته همان حرف معاویه است که می گفت: «علی می‌خواست عمار را به جنگ نیاورد و حال که آورده، علی او را کشته است!» کسانی که چنین حرفی را می زنند در همان مسیر هستند و هنوز به سوزاندن قرآن نرسیدند.

فعلاً زاویه به آن صورتی نیست که خیلی به چشم بیاید، اما همان زاویه و همان شیب است. کسی که در سراشیبی افتاد، می‌رود.

خلاصه مراقب خودتان باشید و مراقب خودمان باشیم. ما که نمی‌توانیم از خودمان مراقبت کنیم، فقط به عجز و لابه بگوییم: خدایا رحم کن!

مراقب همنشینی‌‌‌ها و حرف‌‌‌ها باشیم. انسان می بیند فردی که تا چند ماه پیش وقتی با دوستانش مشغول حرف زدن یا بازی ‌کردن بود و وقت اذان می‌شد، اگر کسی  نماز را به تاخیر می انداخت و مثلاً می‌گفت: «حالا دیر نمی شود بعداً می‌خوانم.» این حال و عمل را بی مسئولیتی و بی‌قیدی می‌دانست. دقت نکرد و سه ماه بعد، خودش سر همان حرف و همان تفریح و بازی اگر طرف مقابل بلند شود تا برای نماز آماده شود می‌گوید: «ای بابا! چرا ضد حال می‌زنی؟  پنج دقیقه بنشین!» حالا آن طرف را بی مسئولیت می‌داند.

 مراقب موثرهای نامحسوس باشیم!

 تغییرات در ابتدا، تدریجی است و به چشم نمی‌آید. ابتدا، خیلی مهم است، مثل ابتدای لغزش در جای شیب. فردی که ابتدا پایش لیز می‌خورد، یک ذره حرکت می‌کند. اگر کنترل نکند و در سراشیبی بیفتد، آن وقت سرعت، خیلی زیاد می‌شود.

 بالاخره صادق مصدَّق به ما گفته است: در آخرالزمان اینطور می‌شود که درِ یک انبار گندم را باز می‌کنید و می‌بینید همه خراب شدند، در حالی که همۀ گندم ها سالم بودند و فقط یکی دو مشت  گندم سالم باقی مانده است! تعبیر روایت، عجیب، وحشتناک و غیر قابل تصور است. از یک تُن گندم، صد گرم آن سالم مانده! از هزار نفر، یک نفر می­ماند. خیلی سخت است.

شما از آن یک درصد‌‌‌ها و یک در هزار‌‌‌ها باشید. سعی کنید، مراقب حرف‌هایی که می‌شنوید، چیزهایی که در گوشی‌ها می‌بینید باشید. جوک‌هایی که انسان می‌شنود، لطیفه‌ها، اخبار، حرف ها، تحلیل‌‌‌ها، سایت‌‌‌ها، شبکه‌های اجتماعی، عکس‌‌‌ها و عکس نوشته‌‌‌ها، این ها مؤثر‌های نامحسوس‌اند.

 انسان گاهی اوقات از روی کنجکاوی می گوید: یک سایت که عکس نوشته یا فیلم یک دقیقه­ای را ببینم یا ببینم فلانی در فلان جا، کشف حجاب کرده است. انسان چه کار دارد که ببیند. حتی خانم‌ها هم نباید خانمی را ببینند که با لباس نامناسب در عکس یا فیلمی ظاهر شده‌است. این فقط برای مردها نیست. در آیه حجاب می‌فرماید:  وَ لا يُبْدينَ زينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَني‏ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَني‏ أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ [5]

خانم ها حجاب داشته باشند مگر برای پدرشان و همسرشان و پدر شوهر و فرزندانشان و فرزندان شوهرشان، أَوْ إِخْوانِهِنَّ، برادرانشان، أَوْ بَني‏ إِخْوانِهِنَّ، برادرزاده‌هایشان، أَوْ بَني‏ أَخَواتِهِنَّ، خواهرزاده‌هایشان، أَوْ نِسائِهِنَّ، آیه می فرماید: خانم ها حجاب داشته باشند مگر از زنانشان! مگر خانم ها زن دارند که آیه می فرماید: أَوْ نِسائِهِنَّ، زینتشان را از زنانشان لازم نیست بپوشانند؟

 وَ لا يُبْدينَ زينَتَهُنَّ، زینت خود را آشکار نکنند مگر برای این گروه ها که نام برده شد. یعنی زینت هایی که آشکار است، که آشکار است؛ اما زینت هایی که پنهان است مثل النگو و گردنبند، آشکار نشود؛ منظور اینست که حجاب داشته و پوشیده باشند. خانم‌‌‌ها می‌توانند در مقابل پدر و پدر شوهر و فرزند خواهر و برادر و زنانشان حجاب و روسری را بردارند.

مفسرین در مورد أَوْ نِسائِهِنَّ «زنان خودشان»، حرف‌های متفاوتی زده اند. خانم حق ندارد جلوی بسیاری از خانم‌ها که قیود ایمانی ندارند، بی‌حجاب باشد و با لباس آزاد ظاهر شود، این هم یک نوع بی حجابی محسوب می‌شود، چون زنی که بی قید و بند است، برای شوهرش و دیگران تعریف می‌کند. پس جلوی زن بی بند و بار، زنی که حدود و قیود ایمانی را رعایت نمی‌کند، باید حجاب مراعات شود.

از طرفی خانم هم هر عکسی را نباید ببیند. آنقدر بی بند و باری زیاد شده که خیلی چیزها برای خانم متدین، عادی شده است. یکبار کافی است یک چیز در خزانۀ خیال انسان وارد شود، به فرض توبه هم کرد، از بین نمی رود. یک عکس نامناسب ببینید و یک ساعت بعد توبه جدی هم کنید، مگر آن عکس از خیال محو می‌شود؟

 در مورد مردها هم همین‌‌طور است. درست است که حد اقل واجب برای مرد، در جلوی مرد دیگر، پوشاندن عورتین [6] است، و برای خانم هم به همین کیفیت. اما گاهی امری واجب نیست، ولی رعایت نکردن مستحبات آن، به ایمان لطمه می‌زند.

مستحبات یعنی اموری که اگر رعایت نشوند، به ایمان آسیب می‌زنند. قرآن خواندن مستحب است؛ اما کسی در عمرش کلاً قرآن نخواند، به دیانت او آسیب می‌خورد.

 واجبات، حداقل‌هایی است که اگر رعایت نشود، فرد از اسلام ساقط می‌شود و به کفر عملی می‌افتد، ولی رعایت مستحبات، برای ایمان الزام دارد.

در آخرالزمان واقعاً انسان می‌ترسد که مبتلا شود. باید خودمان را دائم بسنجیم و ملاک‌‌‌ها را داشته باشیم تا ببینیم تغییر کردیم یا نه؟ به چه چیزهایی تمایل داریم؟ رفیق‌هایمان کیانند؟ قبلاً از ارتباط با افراد مذهبی کیف می کردیم، حالا می‌گوییم: ای بابا! مذهبی‌‌‌ها این‌‌طور هستند. این ها آستانه‌‌‌ها و نشانه‌های ظریفِ تغییر است.

در این جریانات،[7] ما باید هم از امام زمان و هم از رسول خدا عذرخواهی کنیم و به حضرت تسلیت بگوییم، علاوه بر تسلیت ایام، مصیبت جامعه­ای که متأسفانه راهش را گم کرده است. خدا می‌داند که الان امام زمان از ما و عملکرد ما مذهبی‌ها، مسئولین حوزه‌ها و بعد هم  از یک عده افراد جاهل در چه فشاری هستند!؟

 وقتی سپاهیان معاویه داخل شهر انبار آمدند، و به یک زن یهودی و یک زن مسلمان تعرض کردند، به این کیفیت که خلخال از پای آن ها کشیدند و بردند؛ امیرالمومنین علیه‌السلام فرمودند: لَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ‏ مِنْ‏ هَذَا أَسَفاً مَا كَانَ عِنْدِي مَلُوماً بَلْ كَانَ بِهِ جَدِيراً [8]

جای ملامت ندارد، اگر مسلمانی از تأسف این تعرض، بمیرد. بَلْ كَانَ بِهِ جَدِيراً بلکه خیلی شایسته است که انسان غیور، از این غم بمیرد.

یکی از آقایان کلیپی به بنده نشان دادند که مردی می‌گفت: « اصلاً دوست دارم حجاب نباشد. تصریح می‌کرد وقتی به من بی ناموس می‌گویند، این برای من فحش نیست!» ببینید، به چه انحطاطی افتاده است!

 این انحطاط، پله‌به‌پله است. ابتدای آن نامحسوس است. حرکت به سمت سقوط، مثل حرکت در سراشیبی، که اول آن آرام آرام است؛ بعد به جایی می‌رسید که نمی‌توانید خودتان را کنترل کنید: فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ[9] «دیگر نمی‌توانستند ایمان بیاورند، بخاطر تکذیب‌هایی که پیش از این کرده‌بودند.»

این انسان فرومایه، شرافت انسانی را مسخره می‌کند. و خودش را هم خوب می‌داند. اگر به چهار صحنه قبل‌‌تر، شاید ۱۰ سال قبل برگردید، ایشان نماز می‌خواند! باید انسان مراقبت کند. بارها این مثال را عرض کردم. اگر انسان صبح از خواب بیدار شود و ببیند یکدفعه ۴۰ کیلو چاق یا لاغر شده، یا همۀ موهایش ریخته و یا سفید شده، سکته می‌کند، اما وقتی تغییر در مرور زمان انجام می‌شود، اصلا متوجه نمی­شود. کسانی که اضافه وزن دارند، فرض کنید یک کیسه گندم یا برنج 20 کیلویی را تا شب روی پشت یا بغلشان بگیرند، آیا می‌توانند تحمل کنند؟ انسان یک ساعت راه می‌برد خسته می‌شود، ولی الان ۲۰ کیلو اضافه وزن دارند و با آن انس گرفته اند. نزدیک شدن به پیامبرصلی‌الله‌علیه‌و‌آله، یک عمل آن به آن است. و دور شدن از پیامبر هم، یک عمل آن به آن است. انسان باید مراقب همسایه‌ها، همراه‌ها، رفیق‌ها و چیزهایی که با آن انس دارد و کشش‌های خونی دارد، باشد.

اینها موثر‌هایی فوق­العاده و نامحسوس است. شیاطین هم می‌دانند روی چه چیزی سرمایه گذاری کنند.

کسانی که از دریا عبور کردند و پایشان خیس نشد، الان در یک استکان آب غرق می‌شوند. خون ما رنگین‌تر و جانمان پاک‌تر و حریم وجودیمان، مصون‌تر از آن ها نیست.

مراقب خانواده‌مان هم باشیم!

باید انسان خودش را با تمام وجود، به خداوند واگذار کند و از او بخواهد حفظش کند. نه فقط خودش، وظیفه شرعی دارد خانواده خود را هم حفظ کند.

 خانم‌‌‌ها دو مهریه بر عهدۀ مرد دارند:

یک: مهریه ای که بین همۀ زنان مشترک است، و مهریۀ مادر بشریت هم بوده است. وقتی حضرت آدم علیه‌السلام به زمین هبوط کردند، جناب حوا را در عرفات ملاقات و به خداوند عرض کرد: من از این خانم خوشم آمده، خداوند فرمود: این کنیز من است. اگر او را می‌خواهی، باید از من خواستگاریش کنی. عرض کرد: باید چه کار کنم؟ خداوند فرمود: این خانم مهریه ای دارد؛ باید مهریه او را پرداخت کنی. گفت: مهریۀ او چیست؟ و باید چه کار کنم؟ خداوند فرمود: أَنْ‏ تُعَلِّمَهَا مَعَالِمَ دِينِي[10] باید به او حقایق و معارف دینش را آموزش دهی. این مهریه معنوی است، و نیازی به گفتن و شنیدن و قرارداد کردن هم ندارد و بر عهدۀ تمام پسران حوا است و ، این مهریه در کابین تمام دختران حوا هست و این را طلبکارند. این‌‌طور هم نیست که مصالحه شود و بگویند: با هم مصالحه کردیم و آن را بخشیدیم. نه! بخشش هم در آن نیست.

مرد موظّف است، همسر و فرزندانش را با حقایق و معارف آشنا کند و زمینه رشد معنوی و معرفتی آنان را مهیا کند. حالا اگر خودش می تواند، خودش، وگرنه زمینۀ این کار را فراهم سازد تا رشد معنوی کند. خداوند در قرآن همین مهریۀ معنوی را به ما تذکر داده است: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً [11]

 واجب است خود و خانواده­تان را از آتش حفظ کنید؛ راه آن هم معرفت و معنویت است. نسبت به زن و فرزندان، بر شوهر واجب است. نسبت به فرزندان، بر مادر واجب است. و نسبت به همسر، بر خانم مستحب است، یعنی واجب اخلاقی است.[12] به هر صورت این وظیفه­ای است که ما داریم.

فریب شیطان برای جدا کردن افراد از جمع‌های ایمانی

این حرف، حرف شیطان است که همۀ مذهبی‌‌‌ها بد هستند. همۀ مذهبی‌‌‌ها بی فرهنگ هستند. این حرف شیطا‌ن است تا آن فرد را از بقیه جدا کند.

قبلاً عرض کردیم که خداوند فرمود: شیطان ضعیف است. شیطان نسبت به خداوند ضعیف است، اما نسبت به من و شما که هیچ، همۀ جامعه یک لقمه چرب او هستند؛ و در گلویش هم گیر نمی‌کند.

 إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعيفاً[13] نسبت به خدا ضعیف است، نه نسبت به من و شما. این نحوۀ بیان قرآن، حقیقتی است که از شیطان بیان می فرماید.

 اولاً حقیقت است، چون هیچکس نسبت به خداوند، ابرازی ندارد.

 ثانیاً به ما هم قوت قلب می دهد که نترسید.

 ثالثاً راه مقابله را نشان می دهد، که اگر نسبت به خداوند ضعیف است، پس تو به او متصل شو، راهش اینست، اگر می‌خواهی بر شیطان غلبه کنی به او پناه ببر، اگر خودت از عهدۀ شیطان  بر می‌آمدی، قرآن دستور نمی­داد: قُلْ أَعُوذُ [14]. همین که می‌گوید پناه ببر، یعنی تو از عهدۀ آن برنمی­آیی. هیچکدامِ ما از عهدۀ او بر نمی­آییم! اولیاء خدا برمی‌آیند. اولیاء خدا چه کسانی هستند؟ کسانی که به خداوند پناهنده و به او واصل شدند. ولیّ خدا هم اگر از خداوند کنده شود، باز شیطان بر او غلبه می‌کند. به این خاطر است که می‌گوید: دائماً پناهنده باش.

 بله، معصومین از تیررس شیطان رهیده اند، و به سطحی رسیده اند که دیگر شیطان حریفشان نیست، علاوه بر اینکه آنها دائم­الاتصالند و واصل شده اند، به جایی رسیده اند که دیگر در تیررس شیطان قرار ندارند.اما اولیاء خدا که در راه خدا حرکت می‌کنند، به این شکل نیست که سریع بتوانند غلبه کنند. بالاخره شیطان، از تک‌تک ما، نه اینکه قوی‌تر است،بلکه مثل یک جرعه آب، ما را می‌خورد.

یکی از جاهایی که شیطان نمی‌تواند از عهده برآید، جمع‌های ایمانی است. امیرالمومنین علیه‌السلام  فرمودند: الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ‏ كَمَا أَنَ‏ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ‏ [15]، کسی که از مردم یعنی تودۀ مؤمنین جدا شود، لقمۀ شیطان است، همان‌‌طور که یک برّۀ جدا شده از گله، طعمۀ گرگ است.

نه اینکه چون با بقیۀ بره‌‌‌ها روی هم پنجاه تا برّه هستند، یک گرگ را حریف می شوند، نه؛ اگر هزار تا برّه هم باشند، یک گرگ همه را پاره پاره می‌کند، به خاطر اینست که  در جمع بودن، بره‌‌‌ها، چوپان و مراقب دارند. چون حمایت خداوند با جمع است. يد اللّه‏ مع‏ الجماعة[16]، به خاطر تعداد زیادشان نیست. شیطان که نمی‌خواهد با من و شما جنگ تن به تن کند، که بگوییم اگر تعداد زیاد شود، از عهده برنمی­آید. او مثل خون در مجرای وجودی همۀ ما جاری است. يجري‏ مجرى‏ الدم‏ [17].

بنابراین چون خداوند با جمع مؤمنین معیّت دارد و با جماعت مومنین است، در جمع بودن، این خاصیت را دارد.

یکی از حرف های شیطان اینست که مذهبی‌‌‌ها و مؤمنان چنین و چنان هستند. این همان حرف شیطان است، که از دهان یک مؤمن بیرون می­آید.

 کار شیطان دو چیز است: اندیشه سازی و تصمیم ساز، و ما اگر می‌فهمیدیم که این اندیشه مال شیطان است، با آن مقابله می‌کردیم. خطرش اینجاست که من فکر می‌کنم به ذهن خودم رسیده، و مال خودم است، بنابراین نه تنها با آن مقابله نمی‌کنم، بلکه نسبت به آن تعصب دارم و آن را حفظ می‌کنم، و اگر کسی آن را نقد کند، از آن دفاع می‌کنم. مثل این حرفی که قرآن می‌فرماید: قطعاً مال شیطان است؛ وقتی کسی از انسان می‌خواهد پولی بگیرد، این فکر که خودم ممکن است احتیاج پیدا کنم؛ این حرف و این فکر، القاء رایج شیطان است. الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ [18]، وقت انفاق می‌گوید: خودت بدبختی و خودت ممکن است گرفتار شوی؛ شاید لازم شود. با ادبیات مختلف، در ذهن‌های مختلف، این افکار را القاء می­کند. این هم یکی دیگر از فکرهایی است که شیطان القاء می‌کند تا یکی یکی از گله جدا کند.

مذهبیون اینطورند! مؤمنین اینطورند! انسان خیال می‌کند کشف خیلی عالی انجام داده! با این حرف حرف‌ها خودش را بدبخت می‌کند. شیطان القاء کرد، و او گمان می‌کند، فکر خود اوست. در پی آن هم گامهای دیگر، تا فاصله‌‌‌ها، فاصله‌‌‌ها و فاصله‌‌‌ها بگیرد.

قرآن می‌گوید: شیطان مثل حیوانی است که شکاری را دنبال می‌کند. در مورد بَلعَم باعورا که مستجاب­الدعوة بود قرآن می‌فرماید: فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ [19]، قدم به قدم او را تعقیب کرد و جلو بردش، کشاندش، کشاندش تا شکارش کند. مستجاب­الدعوة را یک دفعه نمی‌شود بی دین کرد. باید قدم به قدم جلو برد.

تکلیفی که همۀ ما داریم، بی تفاوت نبودن است. تبیین کردن و پاسخ دادن در گام اول است. بالاخره کسانی که سایت یا گروه یا شبکه­ای دارند، به اندازه خودشان، پاسخ دهند و حرف بزنند و سکوت نکنند.

 

آماده‌سازی گام به گام جامعه برای نزول حُکم حجاب

فراوان گفته‌می‌شود: در زمان پیغمبر حجاب نبوده، یا حداقل، حجاب اجباری نبوده است و می‌گویند شاهد آن هم این است که حدی برای بی حجابی وضع نشده و تعزیری نداریم که مثلاً فلان خانم، بی حجاب بوده و آقا رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله او را تنبیه کرده باشد. یک آقایی، ده سال پیش، کتابی به نام «حجاب شرعی در عصر پیامبر» ، حدود هزار صفحه، ملقمه ای ‌‌از حرف‌های مختلف و مغالطات، نوشته تا اثبات کند که در زمان پیامبر، حجاب، اجباری نبوده و هر کسی هر ‌‌‌‌طور که می‌خواست، بیرون می­آمد.[20]

فضای عفاف و حجاب در صدر اسلام

 نکته اول اینکه سیزده سال از رسالت پیامبر در مکه بود و هیچ حکمی نبود، فقط اصل ایمان عرضه می­شد. و حکومتی نبود، حکومت دست دیگران بود. آن هم حکومت ملوک الطوائفی، که قدرت دست کفّار بود. سه سال، پیروان پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را در شعب ابی طالب انداخته بودند و به آن ها آب و نان نمی‌دادند. این وضعیت ۱۳ سال اول بود.

سپس، مسلمین به مدینه هجرت کردند تا حکومت تشکیل دهند و در سایۀ این حکومت، حیات اجتماعی خود را شروع کند، که مشکلات شروع شد. هنوز زمانی نگذشت بود که جنگ بدر و بعد جنگ احد، شکل گرفت. حدوداً هشتاد ‌‌‌و‌پنج جنگ در طول ده سال انجام شد. بعضی از جنگ‌‌‌ها بیش از یک ماه بوده، و بعضی بیشتر از دو سه ماه در تاریخ نقل شده است.

 

نکتۀ دوم اینکه در مدینه، حتی احکام عبادی به این شکل که الان مطرح است وجود نداشته؛ یعنی نماز و روزه برای عموم مسلمان‌‌‌ها مطرح نبوده. ، و فقط برای خواص بوده است. برای همین است که در روایت داریم، فرد می‌توانست،مسلمان باشد، و در مکه از دنیا برود، و وارد بهشت هم بشود، در حالی که دو رکعت نماز هم نخوانده باشد، چون حکمت اقتضاء می‌کند که احکام و حکمت‌‌‌ها، خُرد خُرد و به تدریج و به اندازۀ ظرفیت افراد، به آن ها عرضه شود.

 پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از ابتدای بعثت به همراه امیرالمؤمنین علیه‌السلام حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها و بعضی از خواص نماز می‌خواندند؛ اما بقیه اینطور نبودند. اصلاً تا چهار_ پنج سال اول، فقط چهار_ پنج نفر ایمان آورده بودند. آن‌‌طور که تاریخ گزارش می‌دهد، تا ۵ سال اول، دو نفر ایمان آوردند. مثلاً می‌گویند: جناب حمزه، بعد از سال پنجم ایمان آورده است. این طور نیست که پیامبر تا گفتند: بیایید، همه آمده باشند. سال‌های اول به شدّت و سختی گذشته است.

نکتۀ سوم، مردم مدینه به پیامبر ایمان آورده بودند، ولی در بعضی از خانه‌ها شغل رسمی فحشا داشتند، و پرچم خاصی نصب می کردند که مشخص می کرد این خانه چنین سرویس اجتماعی را ارائه می‌دهد. وقتی یک امری رسمی شد، یعنی قبحی در آن جامعه ندارد. حالا شما حساب کنید در مدینه هچنین وضعی بوده است و پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در چه فضایی هستند؟

 این یک آفت است، اما آفت بزرگتر چیست؟ آفت بزرگتر شرک؛ کفر و بت پرستی است. باید ابتدا ارکان ایمان و متعلقات ایمان را بفهمند و بپذیرند. که چرا باید این کار را ترک کنند؟

کسی که مشرک است، برای او چه فرقی دارد که چه کاری می‌کند؟ آنچه انگیزه می‌شود برای ترک حرام، و انگیزه می‌شود برای انجام امور ارزشمند، ایمان است. و از طرفی انگیزۀ آن ترک کردن، و انجام دادن ارزشمند است. اگر ایمان نباشد، مثل این است که شخصی مادِربُرد را در کامپیوتر نگذارد و اجزاء کامپیوتر را بریزد. آنچه به تمام ترک‌‌‌ها و به تمام انجام‌‌‌ها، رنگ می‌دهد، نیت است. نیت هم ریشه در معرفت و ایمان دارد:

لِكُلِ‏ امْرِئٍ‏ مَا نَوَى [21]‏.

 پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در چنین فضایی وارد شدند. در فضایی که تا دیروز مشرک بودند و این ناهنجاری اجتماعی هم برای آنها یک امر ناگواری نبود. حتی گاهی اوقات از آشکار شدن آن هم ترسی نداشتند که مثلاً بگویند: طهارت مُولِد ندارد. 

ابن زیاد، هم خودش و هم پدرش، هر دو به لحاظ طهارت مُولِد مشکل داشتند. خود زیاد که در تاریخ گفته اند: پنج نفر ادعا کردند که پدر او هستند. و به او زیاد ابن ابیه میگفتند.[22] امیرالمؤمنین علیه‌السلام ، زیاد را به عنوان والی خودشان در منطقه اراک گذاشتند، خیلی فرد مدیری بود. این هم نکته‌ای است که می‌شود فردی که طهارت مولد ندارد را به مسئولیت گذاشت، منتها به شرط نظارت جدی. امیر المومنین علیه‌السلام به زیاد فرمودند: شما از معاویه دوری کن. و چند بار سخت با معاویه درگیر شد. آخر معاویه از همین طریق صید انداخت و زیاد را به دام گرفت و گفت: اصلاً تو برادر من هستی، پدر من و تو یکی است. یعنی برای او مهم نیست حرام زاده است یا حلال زاده، به این شرافتی که به ابوسفیان برسد به خودش بالید. معاویه با پول نتوانست زیاد را به سمت خودش بیاورد. امیرالمومنین علیه‌السلام فرمودند: از او اجتناب کن: فانّه هو الشيطان،‏[23] معاویه خود شیطان است. فکر نکن که حالا یک حرفی با او زدی و مماشاتی کردی، او تو را می‌برد. و از این طریق او را صید کرد.

تازه این ماجرا چه زمانی هست؟ زمان حکومت امیرالمومنین علیه‌السلام، ابن زیاد حاکم بود، حدود سال 39 – 40 ه ق. حدود پنجاه و دو سال از بعثت پیامبرگذشته است.

 یعنی این انسان بی بُتّه می‌گوید: حلال و حرام مهم نیست، مهم اینست که منتصب به ابوسفیان باشم. چون ابوسفیان با شخصیت و قریشی بود، معروف بود و می‌گفتند: آب دماغ یا موی دماغ اسب قریشی بر یک فرد از قبیله تیم می­ارزد. اینقدر جریان قبایل مهم بود. به این شکل به سمت معاویه آمد.

گام اول پیامبر؛ دعوت به ارزش‌های پایه

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، آن حکیم بی نظیر، اول باید ارکان ارزشی مثل خداوند؛ ایمان؛ عشق به خداوند؛ معاد و اینکه انسان برای هر عملش باید پاسخگو باشد، جا بیفتد. این‌ها که اصول دین هستند، قلب و ذهن مسلمانان را آمادۀ بیان ارزش‌های اخلاقی می‌کنند؛ ارزش‌هایی که متّکی بر ارزش‌های پایه هستند.

گام دوم؛ بستن شریان‌های فساد در جامعه

 در گام دوم، مظاهر فحشا را بست، پرچم‌‌‌ها را پایین کشید و به آن خانم‌‌‌ها، اجازه نداد فعالیت اجتماعی به این نحو آلوده داشته باشند. آیه آن در سوره نساء است: فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبيلاً  [24]

آن زشت کاران را در خانه ها نگاه دارید تا مرگشان فرا رسد یا خدا برای نجات آنان راهی قرار دهد.

 دیگر حق ندرند از خانه بیرون آمده و جذب مشتری کنند. حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبيلاً ، نه اینکه زندانی باشند؛ یعنی این خانم در کنار مردی که شوهر رسمی اوست زندگی کند، و اگر شوهر ندارد، یک فردی باید با او ازدواج کند. پس به معنای زندان نیست.

 در بحث امر به معروف هم گام اول، این دخترها و پسرها نیستند، کسانی هستند که سایت تولید می‌کنند. ما سر چشمه ها را رها کردیم، و آمده ایم یک کاسه آب از آنجا برمی­داریم و یک کاسه از اینجا.

اول باید با مسیر سرچشمه‌هایی که آلودگی را پخش می‌کنند سخت برخورد شود. اول شلاق و در مرحلۀ بعد حکم اعدام دارند، اصلاً ضریب حساسیت مردم را پایین آورده اند. برای آن که غیرت و حساسیت را کم کنند، به تجاوز می‌گویند: آزار داده است، این ادبیات از غرب آمده، ترجمه‌ است.

 حالا آن وظیفه عمومی که هر کسی، اگر در جایی منکری را دید باید تذکر بدهد، یک بحث دیگریست، اما آن کسانی که آفت را در جامعه پخش می‌کنند را رها کردیم و به آن آفت زده تذکر می­دهیم. پیغمبر اول این کار را ‌کردند.

گام سوم دعوت؛ تبیین ارزش ها

 در کنار این کار، تبیین ارزش‌‌‌هاست. خیلی از این دختر‌های بیچاره اصلاً نمی‌دانند، چیزی به اسم حجاب در دین پیغمبر هست. انسان می‌بیند، مثلاً یک فرد بی حجاب، تسبیح در دست دارد! و ذکر می‌گوید! و حرم می‌رود! معلوم است که این فرد بی دین نیست. براش جا نیفتاده. باید برای او تبیین شود.  همان بحث تبیین که مقام معظم رهبری می‌فرمایند.

 اول باید تبیین حقایق دینی کرد تا بفهمد که حجاب، یک امر مطلوب و یک امر شریف است و شرافت فرد در گروِ آن است.

گام چهارم؛ فراهم کردن شرایط پاک زیستن

بعد از آن که با سرچشمه‌‌‌ها برخورد شد، و تبیین نظری هم انجام شد، آن وقت شرایط ازدواج سهل و ساده هم باید مهیا شود، اگر این مراحل انجام شد، و بعد چنین خطایی را کرد، باید برخورد کرد.

این فرد، همان حالی که در مجلس خواستگاری باید داشته باشد را به کوچه و خیابان آورده است. ازدواج نکرده و سی ساله‌ شده، کف خیابان، مجلس خواستگاری او شده است، آن هم آخرین جلسۀ خواستگاری! چون به محض اینکه کسی برای خواستگاری آمد، ضرورت ندارد و خانم نباید روی خودش را نشان دهد. وقتی همۀ صحبت‌هایشان را کردند، و به توافق رسیدند، و بنا شد ازدواج کنند. آن وقت شرع مقدس اجازه داده که یکدیگر را ببینند تا جایی برای اشکال، باقی نماند. امروزه، آن آخرین جلسۀ خواستگاری الان در خیابان‌ها جلوه‌گر شده‌است!

 گریه دار است! دختری 22 ساله و چادری، در دانشگاه با آرایش بود. با همان فهم خودش می‌گفت: مادرش به او گفته، آرایش کن تا کسی پیدا شود و تو را بپسندد. یک دختر بیست و دو ساله، ده سال از بلوغش گذشته و طبیعتاً نیازهای عاطفی و نیازهای جسمی دارد. اصلاً وزن اینکه ازدواج کنند را نمی دانیم. همین‌‌طور روی هوا حرف می‌زنیم، در بعضی از روایات، وزن فحشا را معادل قتل انبیاء قرارداده اند و فرموده اند: کسی که مرتکب فحشا شود، مثل کسی است که انبیاء را کشته است، آیا روی فلاح و صلاح را می‌بیند؟

بهانه‌های واهی،مثل اینکه الان کار ندارد؛ شغل ندارد؛ پول ندارد؛ تخصص قبول شود بعداً ازدواج می‌کند! الان شرایط نداریم که مجلس بگیریم. فرض کنید، با مجلس نگرفتن، آبروی انسان می‌رود، که البته اینطور نسیت. وزن کن و ببین مجلس نگیری بهتر است، یا جوانت جهنم برود و پیغمبرکُش شود؟

یا آن پسری که پدر و مادرش گفته بودند: تو با کتاب‌هایت ازدواج کردی! درست را بخوان! او هم تخصص قبول شد، ولی همجنس باز هم شد!

نزول حکم حجاب به‌همراه پیوست‌های فرهنگی

پس از اینکه پیامبر همۀ این مراحل را اجرایی کردند، در سال پنجم حکم حجاب آمد. اتفاقاً حکم حجاب در دو سوره آمده، سورۀ احزاب و سورۀ نور، و هر دو سوره نزول‌شان به هم نزدیک است. اولین حکم حجاب در سورۀ نور است. خداوند سوره نور را با جار و جنجال نازل کرده و تنها سوره­ای از قرآن است که خداوند برای آن سر و صدا کرده، همه حواسشان باشد. ابتدای سوره آمده است:

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها وَ أَنْزَلْنا فيها آياتٍ بَيِّناتٍ[25] مگر بقیه قرآن سوره نیست؟ مگر بقیه را خداوند نازل نکرده‌است؟

هشدار می‌دهد حواستان باشد یک سوره نازل کردم، عجب سوره­ای! سورۀ نور است! می‌خواهد ظلمت ها را از فرد و جامعه و اجتماع و خانواده‌‌‌ها بردارد وشما را پاک کند. وَ فَرَضْناها وَ أَنْزَلْنا فيها آياتٍ بَيِّناتٍ، احکامی در این سوره واجب کرده‌ام و فرض‌هایی در این سوره قرار دادم که ظلمت‌‌‌ها را به نور مبدل می‌کند.

پیوست اول؛ با زناکارِ هتّاک، مماشات نکنید!

اولین دریچۀ سوره نور، برخورد جدی است با کسانی که بی حیایی را در جامعه پمپاژ می‌کنند: الزَّانِيَةُ وَ الزَّاني‏ فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ في‏ دينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنينَ [26]

 

اثبات حکم فحشاء، به این سادگی نیست که بگویند: دو نامحرم در خانه رفتند. اولاً اینکه باید چهار نفر شاهد باشند. چون خداوند روی آبروی افراد، خیلی حساس است. خداوند می‌خواهد این حرف‌ها از دهان ها جمع شود. از این بالاتر، حتی اگر کسی بگویند: ما دیدیم که دونفر زیر یک پوشش و لحافی رفتند، آن فردِ گوینده را هم باید شلاق بزنند.

سه نفر نزد امیرالمؤمنین علیه‌السلام آمدند و گفتند فلانی مرتکب فحشاء شده است. امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: نفر چهارم شما کجاست؟ گفتند: در راه است. حضرت فرمودند: اجالتاً این سه نفر را شلاق بزنید، تا چهارمی بیاید!

 این نشان می دهد که افراد باید فوق العاده حریم شکن باشند تا حکم فحشاء در حق آن‌ها اجرا شود؛ مثل همین افرادی که کارهای منافی عفت می‌کنند و فیلم می‌گیرند و در اینترنت می‌گذارند. وقتی کسی به این حد می‌رسد که خیلی بی حیا باشد، معلوم است که بار اول و دومِ او نیست و برایش فرقی ندارد که دیگران ببینند، این جاست که قرآن می‌گوید: دیگر به این‌‌‌ها رحم نکنید. اینها کسانی هستند که می‌خواهند بی حیایی را در جامعه عادی سازی کنند.

وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ في‏ دينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ. اینجا جای رأفت نیست، وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنينَ، و لازم است که در ملأ عام باشد.

اولین مطلبی که سوره می‌فرماید این است.

پیوست دوم؛تهمت و حرف بی‌اساس، ممنوع!

 دومین مطلبی که می‌فرماید: اینکه حواستان باشد، دهانتان را از حرف‌های آلوده ببندید. اگر یک نفر، دو نفر، سه نفر، چنین چیزی را دیده باشند، وظیفه شرعی آنان سکوت کردن است، وگرنه شلاق می‌خورند. اینکه اگر چهار نفر شاهد نبودند، سه نفر مؤمن بودند، هر سه نفر را بخوابانید و شلاق بزنید؛ یعنی مسئلۀ فحشاء را بپوشان و آن را در جامعه باز نکن. این مجرم، آنقدر بی حیا نشده که جلوی جمعی آن کار را انجام بدهد که چهار نفرشان بیایند شهادت بدهند، چه برسد به اینکه ندیده باشند!

 جامعۀ فرومایۀ آلوده، از ندیده‌‌‌ها داستان درست می‌کنند. برای همین است که آیات مربوط به جریان اِفک و تهمت به یکی از زنان پیامبر، پشت سر این آیات مطرح شده است.

اول، با کسی که پمپاژ بی­حیائی می‌کند،

دوم، با کسی که تهمت می‌زند، افک می‌بندد، یا چیزی را می‌گوید که نباید بگوید، خداوند سخت برخورد می‌کند. تا جامعه پاک باشد.

پیوست سوم؛ مجرّدها را همسر بدهید!

پشت سر این مسأله، بحث ازدواج را مطرح می‌کند و می‌گوید: معنا ندارد، جوان مجرد در جامعه بماند.

أَكْثَرُ أَهْلِ‏ النَّارِ الْعُزَّابُ [27] «اکثر جهنمیان مجردها هستند.» مجردهایی که می‌توانند ازدواج کنند، ولی ازدواج نمی‌کنند. قرآن می‌فرماید: وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُمْ  [28]. الْأَيامى، یعنی مجرد و عَذَب هم یعنی مجرد؛ منتها عَذَب، یعنی مجردی که تن به ازدواج نمی‌دهد. آیۀ آن هم اینست: ما اگر بخواهیم به کسی کمک کنیم تا ازدواج کنند، به چه کسانی کمک می کنیم؟ جوانان.  اما آیه نمی‌گوید وَ أَنْكِحُوا الشباب‏ مِنْكُمْ،آیه می‌فرماید: الاَیامی.

اَیِّم یعنی کسی که زن و زندگی ندارد، یا شوهر ندارد، هم مرد و هم زن را شامل می‌شود. ما معمولاً نسبت به کسی که مثلاً همسرش به رحمت خدا رفته، یا پیر دختر و پیر پسر شده‌باشد، احساس مسئولیت نمی‌کنیم. در حالی که آیه می‌گوید: این اختصاص به جوان ندارد، همچنین اختصاص به ازدواج اول هم ندارد. اگر همسرش را از دست داده، به واسطۀ طلاق یا بر اثر فوت بوده، برای این ها آستین بالا بزنید. سپس می‌فرماید: وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُمْ. می‌گوید: شما از یک خانواده هستید، این جوان مجرد یا پیر مجرد فرقی نمی‌کند، پاره تن شماست. به همه امر می‌کند.

 سپس در همین سوره، جریان حجاب را مطرح می‌کند. ابتدا، اندکی بحث خانواده را مطرح می‌کند و بعد می‌فرماید: وقتی کسی ایمان پیدا کرده باشد، پاکی را فهمیده و ذوق کرده باشد، اصلا خودش می‌گوید: به من راجع به حجاب حکم بده. یک خانم پاک مؤمن خودش اذیت می‌شود که همه او را نگاه کنند. جوانان مؤمن هم همین‌‌طور اذیت می‌شوند. اتفاقاً آیه حجاب، تقاضای یک مرد بود.

آقا امام باقر علیه‌السلام در مورد نحوۀ نزول آیه می‌فرمایند: خانم زیبایی رد می‌شد؛ جوانی که در حال راه رفتن بود او را نگاه می‌کرد، و سرش به دیوار خورد، و استخوان تیزی که از دیوار بیرون زده بود، صورت او را مجروح ساخت. صورت جوان خونی شد و گفت: من که به این مصیبت گرفتار شدم،  آیا می‌شود اسلام راجع به این قضیه حکمی نداشته باشد؟ و با همان حال، خدمت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آمد و صادقانه ماجرا را تعریف کرد. اینجا بود که حکم حجاب آمد.  یعنی خود جامعه بحث حجاب را طلب می‌کرد.

جوان، اقتضائات و طلب‌هایی دارد، و جاذبه‌هایی در وجودش هست و می‌گوید: من نمی‌توانم خودم را کنترل کنم، وقتی مقابل چشم من اموری باشد که مثل مغناطیس جذب می‌کنند، و خصوصاً اینکه مجرد باشم. هر چه در وجودم کند و کاو می‌کنم می‌بینم حریف نمی‌شوم، آیا می‌شود خداوند حکم نداده باشد و در این مسیر کمک نکرده باشد؟

بنابراین وقتی حکم حجاب آمد، همگی با تمام وجود، مثل این که تشنۀ آبی باشند، آن را پذیرفتند.

حجاب اجباری یا الزامی؟

 بعضی می­گویند: حجاب زنان  در عصر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله اجباری نبوده، بعد هم استدلال کرده اند به اینکه حدی برای آن معین نشده است. آنها از مشخص نشدن حدّ شرعی نتیجه گرفته‌اند که لابد حجاب، اختیاری بوده‌است.

حدّ شرعی نداشتن به معنی مجازات نداشتن نیست!

اینکه بعضی از احکام به حد واگذار نشده به این دلیل است که مسألۀ بعضی احکام با شرایط مختلف، کاملاً متفاوت می‌شود. بنابراین نه تنها حکم رعایت نکردن حجاب، بلکه صدها تخلّف دیگر نیز هرچند اصل انجامش ممنوع است اما در شرایط گوناگون تابع آن شرایط هستند، برایشان حد مشخصی تعریف نشده است، بلکه به حاکم سپرده شده که فرد را با توجه شرایط مختلف، به چه میزان تنبیه کند.

بسترسازی حکیمانۀ پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله؛ عامل پذیرش حجاب

اگر گزارش مقابلۀ با بی‌حجابی در تاریخ نیامده به‌دلیل بسترسازی فرهنگی حکیمانۀ پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بود؛ یعنی وقتی که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آیه حجاب را فرمودند، انگار مردم تشنه بودند و به احسن وجه پذیرفتند و حتی یک نفر مخالف هم  در آن جامعه نداشت. حکیمانه پیاده کردند. شاهد آن هم اینکه بالاخره اگر یک فرد بی­حجابی می­آمد، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله تذکر آیه را به او می‌دادند یا نه؟ یک امر به معروف لسانی می‌کردند یا نه؟ در تاریخ هیچ چیز نداریم؛ یعنی اصلاً مورد آن در زمان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نبوده است که نه حدی زدند و نه تعزیر کردند و نه تذکر لسانی دادند. اگر در آن جامعه مورد بی‌حجابی می‌بود، نهی از منکر که واجب است و باید پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله تذکر آن را می‌فرمودند. همین که در زمان پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله اصلاً اسمی از آن مسألۀ نیست، گویی هیچ مخالفی نداشته‌است. این نشان می‌دهد که کسی نبود تا این حریم را در جامعه بشکند.  هیچ گزارشی از برخورد با بدحجابی نشده‌است. نمی‌شود یک فرد حریم‌ها را بشکند و اصلاً برخورد نکرد و هیچ چیز به او نگویند.

الزام در احکام اجتماعی

 همه احکام، چه مباح، چه مکروه، چه مستحب، چه واجب و چه حرام، در هر کدام از این احکام خمسه، یک قاعده وجود دارد که در لسان خود اهل‌البیت بیان شده است. قاعده این است که احکام این طور نیست که خداوند قاعده و قانون وضع کند تا دست و پای انسان را ببندد و جاهای بگوید که انجام دهید و جاهایی بگوید انجام ندهید. اصطلاحاً می‌گویند: احکام، تابع مصالح و مفاسد واقعی است؛ یعنی همان علت حکمت‌هایی که در حکم وجود دارد. این را آقا امام رضا علیه‌السلام در پاسخ سوال کننده‌ای فرمودند: اعْلَمْ يَرْحَمُكَ اللَّهُ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ‏ يُبِحْ‏ أَكْلًا وَ لَا شُرْباً إِلَّا لِمَا فِيهِ الْمَنْفَعَةُ وَ الصَّلَاحُ وَ لَمْ يُحَرِّمْ إِلَّا مَا فِيهِ الضَّرَرُ وَ التَّلَفُ وَ الْفَسَادُ [29]

 چنین تعبیری است که خداوند هیچ چیز را جایز نفرموده، مگر به این خاطر که در آن، نفع و صلاح و خیری است. و هیچ چیزی را حرام نفرموده، مگر این که در آن شیء، مفسده و ضرر و تباهی وجود دارد؛ بنابراین نکتۀ اول اینکه باید توجه داشت در وضع احکام ، مفسده‌‌ها و مصلحت‌‌هایی دخیل هستند که ما اطلاع نداریم.

 نکتۀ دوم اینکه مفسده و مصلحت یک سری از احکام، فردی و به صورت شخصی است، مثل نماز و روزه، گرچه ما هیچ چیز فردی، شخصی نداریم. اگر یک نفر در دل شب، در خلوت خودش، آهسته دعا کند، کل عالَم از او بهره­مند می‌شود و یک نفر در خلوت خودش فسادی مرتکب شود، کل عالَم را تحت تأثیر قرار داده، اما ظهور این آثار در عالم انسانی و در عالم وجود، محسوس نیست. این‌طور نیست که هیچ اثری نداشته باشد. در بعضی از روایات هم داریم که: لولا رجال‏ خشّع‏ و صبيان رضّع و بهائم رتّع لصببت عليكم العذاب صبّا.[30]

اگر بندگانی که به درگاه خدا خشوع دارند و در دل شب نالال و خاشعند نبودند و اگر بچه‌های شیرخوار که خداوند رحمت الهی را به واسطۀ آنان نازل می‌کند نبودند و اگر حیواناتی که هیچ گناهی نکردند و می­چرند نبودند، عذاب نازل می‌شد؛بنابراین، ما هیچ عملی که فردی صرف باشد نداریم، الا اینکه بعضی از اعمال ظهورش فردی است و بعضی‌‌ها هم اجتماعی؛ یعنی مصلحت اصلی در احکام فردی، به فرد می‌رسد و مصلحتی هم که به اجتماع می‌رسد، از دید ما پنهان است، اما در تعاملات اجتماعی، مصلحت احکام به اجتماع سرایت می‌کند. این است که رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در یک تشبیه خیلی لطیف و حکیمانه ‌فرمودند: همۀ مردم در یک جامعه، مثل سرنشینان یک کشتی­اند و اگر کسی در منطقه­ای که هست آسیب می‌زند، نمی‌تواند بگوید دلم می‌خواهد، و قسمت خودم را سوراخ می‌کنم! اگر انسان دقت کند، این سخن خیلی حکیمانه است، چون شما در منطقه و جامعه­ای هستید که همه با هم ارتباط دارند. اگر یک ویروس، در یک نقطه از عالم پدید بیاید، عالم را می‌گیرد. مردم در خلأ و بی ارتباط با هم نیستند. ارتباطات، حامل این خوب و بد‌‌ها، آن ویروس‌‌ها یا داروها می‌شود؛ بنابراین برای اصلاح امور اجتماعی، احکام اجتماعی، الزام اجتماعی دارد. این طبیعی است و در همه جای عالم هم هست.

برای نمونه شما شرکت زیمنس را جستجو کنید، برای کارمندانی که در بخش تولید هستند، احکام پوشش خاص را به عنوان قانون قرار داده است. اما برای کسانی که در بخش فروش مشغول هستند، چنین قانونی را ندارند.

 یکی از باسابقه­ترین دانشگاه‌های دنیا، کمبریج است. ببینید! مثل دبیرستان و دبستان لباس فرم دارند. عقلا ی عالم فهمیده اند که اگر هر کس، هر‌‌طور بخواهد بیاید، مسأله بهم می‌خورد؛ یعنی هدف آن آموزش و هدف آن کسب و طلب علم، بهم می‌خورد و هوش و حواس پرت می‌شود.

بنابراین الزام در احکام اجتماعی، یک امر قطعی عقلایی است، نه در ایران، بلکه در همه جای دنیا، مسلمان و غیر مسلمان هم ندارد.

چرا؟ چون گفتیم رعایت کردن و رعایت نکردن احکام، سبب مصلحت و مفسده می‌شود. شما با فرمول سکولار‌ها هم که می­گویند آزادی پیش بروید، شخص تا زمانی که به آزادی دیگران آسیب نرساند و به حریم دیگران لطمه­ای نزند، آزاد است.

 اگر معنای احکام اجتماعی این باشد که آسیب و سود اجتماعی دارد و از فرد به دیگران سرایت می‌کند؛ در نتیجه رعایت نکردن آن تخریب اجتماع به همراه دارد  و همان سوراخ کردن کشتی می‌شود، چون آسیب اجتماعی می‌زند؛ لذا در سطح اجتماع الزام دارد و فرد نمی‌تواند بگوید: من دلم می‌خواهد که این کار را انجام بدهم.

احکام اجتماعی، لزوم مراعات اجتماعی همگانی دارد، که حجاب هم جزو احکام اجتماعی است. روزه، حکم شخصی است، ولی روزه­خواری، حکم اجتماعی. کسی به  انسانی که در خانه‌اش روزه‌خواری می‌کند کار ندارد و نباید هم کار داشته باشد و تجسس کند: وَ لا تَجَسَّسُوا [31]. نماز می‌خواند یا نه؟ به من و شما مرتبط نیست و نباید تجسس کنیم. آیا شراب می‌خورد و در خانه خود شراب درست می‌کند؟ باز هم نباید تجسس کرد، اما وقتی شراب خورد و در جامعه آمد و عربده کشید، آن حکم اجتماعی است. در جمع اجتماع روزه خورد، آن حکم اجتماعی است. حجاب هم جزء احکام اجتماعی است.

 نکته بعد اینکه قوانین خودشان الزامی هستند و برای دیگران الزام می‌آورند. کدام قانون است که بگوید بهتر است انجام دهید؟! وقتی که الزام شد؛ در نتیجه رعایت حکم الزامی، الزامی است. و وقتی که رعایتش الزامی ‌شد، خود عقلا می‌گویند: برای حسن تحقق و حسن اجرا و پیاده شدن آن ضمانت اجرایی می‌خواهد. و سیستم ضمانت اجرایی برای تضمین حکمش مجری می‌خواهد؛ مثلاً راجع به مالیات، کدام کشور دنیا می‌گوید مالیات بدهید؛ ولی اگر کسی نخواست بدهد، اشکالی ندارد؟ می‌گویند: فردی که فرار از مالیات می‌کند، مجرم محسوب می‌شود. حتی اگر برای فرار از مالیات، سندسازی کند، او را زندان می‌اندازند.

 بحث‌های راهنمایی و رانندگی هم همین­طور است. می‌دانید که بعضی از قسمت‌های قوانین راهنمایی و رانندگی، به دیگران آسیب می‌زند، مثل کسی از چراغ قرمز رد می‌شود؛ اما بعضی از قسمت‌‌های آن به دیگران هم آسیب نمی‌زند، مثل بستن کمربند. آیا کسی کمربند نبندد، به کسی آسیبی می‌زند؟ خیر، به خودش آسیب می‌زند، اما می‌گویند: باید انجام بدهید. فرد می‌گوید من دلم می‌خواهد وقتی تصادف کردم، سرم به شیشه بخورد و بمیرم، به شما چه مربوط؟ ولی برای او هم جریمه تعریف می‌شود. می‌گویند درست است که شما می‌توانید خودکشی کنید، اما وقتی در ساحت اجتماع آمدید، این کار را نمی‌توانید انجام دهید.

بنابراین اگر احکام اجتماعی الزام اجتماعی را می‌طلبد و قانون مجری می‌خواهد، طبیعتاً سازمانی برای تحقق آن لازم دارد که سازمان امر به معروف است: وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ.

الزام به حجاب؛ به‌عنوان یک حکم اجتماعی

بسیار مطرح می‌شود که اگر عده‌ای  بی‌حجاب باشند، چه آسیبی می‌زنند؟

در منطق اسلام آن عملیات حکیمانۀ نبوی، مسلمانان را به اینجا رساند که خود مسلمانان آمدند گفتند: مگر می‌شود منِ جوان در جامعۀ بدون حجاب زندگی کنم؟ پیرها هم همین‌طور،به قول سعدی:

عابدی در کوه برای عبادت رفته بود. از او پرسیدند که چرا از جامعه فاصله گرفتی و در کوهی منزوی شدی؟ گفت:

بگفت آنجا پری رویانِ نغزند            چو گُل بسیار شد، پیلان بلغزند

می‌گوید: من پیر طریقتم، اما وقتی که مدام چشمم می‌افتد به چیزی که در جامعه بی‌حساب و کتاب هست، امکان لغزش زیاد می‌شود. دو مساله با هم خلط نشود. ما باید طوری باشیم که اگر وسط پاریس افتادیم، آنجا نه نگاهمان بلغزد و نه اگر نگاهمان افتاد، بلغزیم؛ ولی چند درصد ما این‌طور هستیم؟ آیا یک درصد ما هم این طور هستیم؟

نمی‌شود افراد جامعه را در سطح تقوا و طهارت سلمان و ابوذر دانست، و بعد گفت: شما هر کار دلتان می‌خواهد بکنید و مردم پاک باشند. خداوند تذکر این را می‌دهد و می‌فرماید:

إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إيتاءِ ذِي الْقُرْبى‏ وَ يَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ[32]

بعد می‌فرماید: يَعِظُكُمْ؛ یعنی خدا شما را موعظه می‌‌کند؛ چون بعضی از مسائل هستند که از حد و حساب شما خارج است، اما بعضی چیزها هست که انسان می‌فهمد. حکم حجاب، تقریباً جزء احکام روشن است که اگر حدود آن مراعات نشود، چه آسیب‌هایی به افراد و خانواده‌‌ها می­زند.

 از مصادیق بارز فحشاء، گناهان اخلاقی است، هر چه می‌خواهد باشد. همان‌طور که مقدمات واجب ،واجب است، مقدمات حرام هم، حرام است. اموری که سبب گناهان اخلاقی می‌شود، باید جمع شود. همان‌طور که وضو برای نماز واجب است، چیزی که مقدمه خطای بعدی می‌شود هم باید نهی شود. ضمن اینکه خود آن مقدمه هم یک مصداق گناه است.

آیا این عملکرد معنا دارد که انسان حکیم زمینۀ دزدی را فراهم کند و بعد مدام دزدی شود و بعد بگوید: دست‌هایشان را قطع کنید، یا خدا جزای آنها را می‌دهد؟!

 نهی از فحشاء، یعنی نهی از مقدماتی که به فحشاء منجر می‌شود. إن الصلوة تنهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ[33] به این معناست.

 اختلاط، بی بندوباری و تحریک‌های پیاپی، منجر به فحشاء می‌شود. از آن حرف های شیطانی که اگر یک تار مو بیرون باشد چیزی می‌شود؟ بعد هم با مسخره بگوید: حالا یک تار مو بیرون باشد، عرش خدا می­لرزد؟ باید گفت: چند تار مو بیرون باشد؟ شما تعیین کن. تا کجا و تا چه حدی؟ اتفاقاً این  برخورد با گناه، از کسی که تمام موهایش را بیرون بگذارد، بدتر است:  أَشَدُّ الذُّنُوبِ‏ مَا اسْتَهَانَ‏ بِهِ صَاحِبُهُ [34] «شدیدترین، بزرگترین، عظیم ترین گناهان، گناهی است که بگویند: این مقدار چیزی نیست.»

فرد فهیم و فرهیخته، خودش دوست ندارد که چشم ها دائم دنبال بدنش باشند. اصلاً خداوند، زن را با حیا خلق کرده و در روایت است که حیا ده جز دارد؛ نُه جزء آن مربوط به خانم‌هاست. یک خانم با شخصیت، حتی اگر مؤمن هم نباشد و شخصیت ایمانی نداشته باشد، ولی شخصیت انسانی داشته باشد، از اینکه چشم ها مدام دنبالش بگردند، خوشش نخواهد آمد.

علاوه بر این‌ها، پوشیدگی انسان را به خدا نزدیک می‌کند. خداوند محرم یا نامحرم نیست، اما می‌فرماید: وقتی می‌خواهی در عبادت خاص من، به قرب من نائل شوی، در نماز، این حد از پوشش را رعایت کن. نماز پوشیدگی دارد و این خودش سرّی دارد و نشان می‌دهد این حالت بنده را به خدا نزدیک‌‌‌تر می‌کند.

 حجاب، مثل سد است. اگر سد شکست؛ تمام می‌شود. آنقدر جلو می‌رود که حد توقف ندارد. اول تا حد مو؛ اما بعد تا کجا؟ در خود غرب هم ابتدا به شکل الان نبود، آنجا هم پوشیده بودند. حتی در بعضی از کشورهای مسیحی، روسری هم داشتند. آن بدبخت ها هم خودشان قربانی این مسأله­اند، و در این دام افتادند.

شیطان کارش را خوب بلد است و مدام جلوتر، جلوتر و جلوتر می­رود؛ تا کجا؟ تا جایی که انسان شرمش می­آید بگوید. شیطان هم در یک مرحله نمی­ایستد. رضایت نمی‌دهد که تا اینجا بیایید، کافی است؛ به هیچ عنوان توقف ندارد.

ما تجربۀ صد ساله و صد و پنجاه سالۀ بشری را می‌بینیم و باز همان راه را می‌رویم.

 فردی فیلم مستندی را با همکاری یک آمریکایی ساخته است. انسان می‌بیند دقیقاً آن‌ها در آمریکا گشت ارشاد داشتند و آنقدر با آن مقابله کردند، تا پله‌‌ها فتح شد. قرص‌های ضد بارداری در آمریکا ممنوع بوده، تا سال ۱۹۷3 سقط جنین ممنوع بوده و بعد گفتند قانون تسلط بر بدن و با سرعت فوق العاده یکدفعه زیاد شد. چقدر غم انگیز است که انسان می‌ببیند ما پله پله کارهایی انجام می‌دهیم که انجام شده است. پشت همۀ این‌ها یک فلسفه دارد.!

یکی از حرف های دیگر اینکه می‌گویند: اگر خیلی‌ها نمی‌خواهند حجاب داشته باشند انجام ندهند.

آیا معنا دارد که اگر عده کثیری تخلف کردند، پس قانون رفع بشود؟ مثلاً بگویند ۷۰ درصد مردم از چراغ قرمز رد می‌شوند، پس چراغ قرمزها را از سر چهارراه‌‌ها بردارید.

اگر۶۰ درصد مردم در کشورهای مختلف دنیا، مسلمان و غیرمسلمان، فرار مالیاتی داشتند، آیا می‌گویند چون مردم دوست ندارند این کار را انجام بدهند و این قانون را دوست ندارند، این قانون را برداریم؟ انسان عاقل صورت مسأله را پاک می‌کند؟ یا اینکه بازرسان را بیشتر می‌کنند و شدت عمل خرج می‌دهند و با مجرم‌‌ها برخورد جدی‌‌‌تر می‌کنند، تا جرم پایین بیاید؟

زمانی در محله خودمان، پسری عاشق دختری شد که او را به پسر ندادند و رسماً در بیمارستان روانی، بستری شد. چه کسی باید این را جواب دهد؟ عمر یک جوان تباه شد؛ اتفاقاً مورد دیگری بالعکس بود، این دختر و پسر با هم دوست بودند و بعد از مدتی پسر که وعدۀ ازدواج داده بود، گفت: نمی­خواهم با تو ازدواج کنم، که این خودش یک ناجوانمردی است. دختر هم به خانۀ آن‌ها رفته و گفت: این حرف آخر توست؟ پسر گفت: بله، چاقویی در آورده و در شکم پسر فروکرد. پسر مُرد و خانوادۀ پسر هم تقاضای قصاص دادند و دختر هم اعدام شد.

 این‌‌ها نمونه‌های غلیظش بود، چقدر نمونه‌های فراوانی اتفاق می افتد. ما آمده ایم تا مسیری را برویم. نباید وسط راه مدام جلوی یکدیگر تقاطع ایجاد کنیم. من که نباید مشغول شما بشوم و شما نباید مشغول من بشوید. همۀ ما در حرکت هستیم و راه طولانی در پیش داریم: آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِيقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِيمِ الْمَوْرِدِ[35]

 چه راه طولانی و چه مقصد دوری! عاقلی که راه زیاد در پی دارد و اگر به مقصد نرسد، هستی او بر باد رفته، اگر انسان بداند پشت سرش چه دارد، خواب از سر او می­پرد.

 

 

فریبِ استفاده از کلمات با بار منفی

اینجا نکته‌ای عرض کنم و آن اینکه واژه‌‌ها، بار معنایی دارند.

گاهی اوقات یک عمر تلاش می‌شود تا یک واژه جا بیفتد، چون آن واژه با خودش یک فرهنگ می­آورد. چقدر قرآن این را لطیف بیان فرموده :

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَديداً يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ [36]

می‌فرماید: اگر درست صحبت کنید، رفتارتان اصلاح می‌شود؛ یعنی بخشی از جریان اصلاح رفتاری، ریشه در اصلاح گفتار دارد. اگر الگوهای صحبت اصلاح شود، رفتار اصلاح می‌شود، چون الگو‌های کلامی برای انسان رفتار ناخودآگاه ایجاد می‌کند و ذهن می­سازد و این در همین علوم رایج هم کاملاً اثبات شده است.

اگر به کتابی به نام «تفکر و زبان»[37] و کتاب دیگری هم به نام «زبان و اندیشه»[38] نگاه کنید، آن وقت ببینید چقدر امور حیرت انگیزی است که همین زبانی که با آن صحبت می‌کنیم، نحوه تفکر انسان را تغییر می‌دهد و بعد نحوه رفتار تغییر می‌کند. يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَديداً، این جمله شرط است؛ یعنی اگر این‌طور کردید، خداوند در این صورت اعمال شما را اصلاح می‌کند. يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ، حالا نمی‌خواهم وارد مثال های آن شوم چون رابطۀ تفکر و زبان را در‌جای دیگری گفتگو کردیم.[39]

وقتی کسی به ادبیات لطیف دینی انس می‌گیرد، اصلاً حالش تغییر می‌کند. شما مدتی نحوۀ گفتگو‌هایتان را بر آن چیزی که روایات فرموده اند منطبق کنید.متوجه می‌شوید که انسان حالش تغییر می‌کند. این را برای این عرض کردم که گاهی اوقات بعضی از واژه‌‌ها، واژه‌هایی هستند که بار معنایی اساسی دارند.

واژه اجبار را تا می‌شنوید، چه چیزی در ذهنتان می‌آید؟ یک امر بی‌فایده که با زور به انسان تحمیل می‌شود، مثلاً می‌گویند: حجاب اجباری. این خودش یک مغالطه است؛ یعنی این بار معنایی را به ذهن مخاطب می­آورد که یک امر نامطلوبِ تحمیل شده به افراد است. در حالی که اصل آن چه بود؟ حجاب قانونی. قانون است، آن هم قانون لازم عقلایی، به جای قانون عقلایی، واژۀ اجباری را جایگزین کردند و بعد خود این مسأله در درون انسان مقاومت ایجاد می‌کند. این کلمات مهم است.

 اجتماع، الزامات خودش را دارد. شما تکی زندگی کن، آزاد باش و هر کار دلت خواست بکن. آیا می‌شود در اجتماع و در آپارتمان گفت: دوست دارم هر‌‌طور که دلم می‌خواهد زندگی کنم؟ شما تنها در جایی زندگی کن، تا نصف شب بزن و بکوب، ولی نمی‌توانی روی سر مردم سر و صدا کنی و بگویی: خانۀ خودم است؛ چهار دیواری اختیاری. و بعد بگویی چرا ما را اجبار می‌کنند که مثلاً در ساختمان سر و صدا نکنیم؟ اسم این قانون است. اصلاً مملکت بی قانون، جای انسان‌‌ها نیست. اصلاً جای سؤال هم نیست. این ها مغالطه است. کدام قانون است که اجباری نباشد؟ می‌گویند: مالیات اجباری، چراغ قرمز اجباری، کمربند اجباری . قوانین راهنمایی و رانندگی اجباری. در مصالح  اجتماعی خیلی پایین‌‌‌تر از آن، کسی مشکلی ندارد و می‌فهمد و می‌پذیرند.

در بعضی از کشورها خصوصاً کشورهای غربی، این آداب و رسومی که ما داریم، وقتی  حاجی از مکه می‌آیدجلو خانه‌‌ها گوسفندی را قربانی می‌کنیم، این کار در بعضی از کشورها ممنوع است. اگر کسی این کار را بکند، پلیس او را می‌گیرد. چرا؟ چون در آن مملکت ممنوع است. آیا من می‌توانم بگویم چون مسلمان هستم، اجازه بدهید این کار را بکنم؟ آیا می­پذیرند؟ وقتی قانون شد، همه باید مقررات را رعایت کنند و به قانون احترام بگذارند، چه آمریکایی و چه مهاجر؛ چه مسیحی و چه مسلمان؛ فرقی نمی‌کند. آیا آنجا می‌گویند: اجبار است؟ خیر، می‌گویند: قانون است. آیا می‌گویند: خشونت است؟ خیر، می‌گویند قانون است.

آیا کسی می‌تواند بگوید من دلم می‌خواهد چراغ قرمز را رد کنم؟ خیر، اجبار است. دلم می‌خواهد از خط ممتد وسط خیابان رد شوم و  به لاین آن‌ها که از مقابل می­آیند بروم؟ خیر، پلیس اجبار می‌کند. دلم می‌خواهد در منطقۀ محافظت شده شکار کنم؟ خیر، اجبار است. چرا کسی اعتراض ندارد؟ چون مطلب روشن است و همه می‌فهمند که این اقدامات آسیب به دیگران و به حقوق اجتماعی و تجاوز به دیگران و تجاوز به زندگی دیگران است.

فریبِ حس محوری

منتها مسالۀ اصلی که حجاب را با بقیۀ این موارد متفاوت کرده است، یک درد اساسی است که اسم آن پوزیتیویسم یا حس محوری است. آنچه محسوس است را قبول دارم و آنچه محسوس نیست را نمی­پذیرم؛ یعنی اگر شما درِ گوش من بزنید می‌فهمم سیلی خوردم، ولی روحم را لگدمال کنید نمی‌فهمم. آن صادق مصدقی که از ما به خودمان آگاه‌‌‌تر است، گفته است، این آسیب دارد، ولی چقدر عجیب است که انسان بگوید من که نمی‌بینم!

البته ما هم مقداری مبتلا به این حس محوری هستیم که درد بزرگ بشر و بعضی از انسان‌ها است. عده‌ای که منکر خدا و دین هستند، در حقیقت علتش این است که می‌گویند آنچه من حس نمی‌کنم نه تنها نیست؛ بلکه بی معناست. این‌ها را در بحث‌های دین گریزی قبلا گفتیم

حس محوری خودش یک ریشه دارد و ریشۀ آن، شهوت و تمایلات است. تمایلات باعث می‌شود انسان حس محور شود و حس محوری باعث می‌شود بعضی از امور نامحسوس را نپذیرد. قرآن می‌فرماید: کفار به انبیاشان می‌گفتند:

إِنَّا كَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنَّا لَفي‏ شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَيْهِ مُريبٍ[40]

 ما به آنچه رسالت شماست کافر هستیم و به آنچه دعوت می‌کنید شک داریم.

چند سوال در اینجا مطرح است: آنچه دعوت می‌کنند، همان رسالتشان است؟ و بعد کفر که با شک جمع نمی‌شود؟! کفر؛ یعنی می‌دانم که این باطل است، بنابراین آن را انکار می‌کنم. شک؛ یعنی نمی‌دانم که باطل است یا حق؟

مفسرین و مرحوم علامه طباطبایی تفسیرهای مختلفی گفته اند و فرمایشاتی دارند. این آیه نکته‌ای دارد که به همین معنا اشاره می‌کند که وقتی انسان نمی‌خواهد عملی را انجام دهد. چون دلش نمی‌خواهد. تمایل ندارد. برای این تمایلش که دوست ندارد این کار را انجام دهد، چیزی را انکار می‌کند و به اموری کفر می­ورزد.

 برای اینکه کفرِ به این امور را محقق کند، باید در چیزهایی شک کند؛ یعنی منشأ شک او کفر اوست و منشأ کفرش، زیر بار نرفتن اوست، ولی منشأ خود آن شک، هوای نفس است که قرآن می‌فرماید: بَلْ يُريدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ[41] دلش می‌خواهد هر کار می‌خواهد بکند، بنابراین در چیزهایی که معقول است شک می‌کند و حرف‌های دیگر را هم نمی­پذیرد و وقتی که نپذیرفت، هر کاری که دلش می‌خواهد می‌کند و به هدفش که رفتار بر طبق تمایلات نفسانی باشد می‌رسد.

اصل حجاب برای پرورش عبودیت فرد  است

هر کدام از احکام دین اسلام ابعاد متعدد فردی، اجتماعی، خانوادگی و ... دارند. اگر حجاب را از نگاه مصالح فردی بررسی کنیم، خواهیم دید که اصل حجاب برای عبودیت است. شما می‌دانید که خداوند همه جا هست و با کسی نامحرم نیست، حتی زمانی که در دستشویی و حمام هستید، خداوند هست. خدایی که محرم و نامحرم ندارد و اقرب به همه هست، می‌فرماید: وقتی که خواستی نماز بخوانی، با پوشش خاص نماز بخوان، این حالت، به عبودیّت و قُرب نزدیکتر است. در نمازی که قرب خاص، و عبادت خاص است، حجاب داشته باش. اینطور سیر کن، که سیر تو به سمت خداوند، تکمیل بشود.

 

مراحل گام به گام امر به معروف و نهی از منکر

بحثی که با دعوت به حجاب در عرصۀ اجتماع، گره می‌خورد، امر به معروف و نهی از منکر است. پس باید آن را از جنبه‌های مختلف بررسی کنیم تا ببینیم آیا عملکرد درستی از آن داشته‌ایم یا خیر.

امر به معروف و نهی از منکر؛ از مهم‌ترین ارکان اسلام

اول اینکه ما در بحث امر به معروف و نهی از منکر، یک نقصان جدی داریم؛ و این نقصان، باعث وضع موجود شده است. بحث امر به معروف و نهی از منکر، که در فضای اسلام بحث بسیار مهم و جدی است، تقریباً به‌‌‌طور کلی آن را کنار گذاشتیم؛ در حالی که از مهمترین ارکان اسلام است. اصلاً توصیفی که اهل‌بیت راجع به امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند، توصیف حیرت‌آوری است! در یک توصیف، آقا امام باقر علیه‌السلام می‌فرمایند: امر به معروف و نهی از منکر، فَریضَةٌ عَظیمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ‏[42]. واجبی است که تمام واجبات دیگر را اقامه می‌کند؛ یعنی وقتی که این واجب، باشد، واجبات دیگر هم حیات دارند و اگر این فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر محقق نشود، واجبات دیگر هم از بین خواهند رفت. در تعابیر دیگر روایی، به نحوه بیان شده که اگر امر به معروف و نهی از منکر انجام نشود، دین از بین می‌رود. منکر، معروف می شوند و معروف، منکر می‌شوند. اساساً ریشۀ حرکت حضرت اباعبدالله علیه‌السلام هم به همین معنا برمی­گردد که حضرت فرمودند:  أُرِيدُ أَنْ‏ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ[43]

مسألۀ اول در بحث امر به معروف و نهی از منکر که شاید از این معنا هم مهمتر و عجیب‌‌تر باشد، فرمایشی است که آقا امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرمایند: وَ مَا أَعْمَالُ‏ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنْ الْمُنْكَرِ إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍ‏[44]

 تمامی کارهای خوب؛ یعنی تمام واجبات و تمام مستحبات و تمام اعمال حسنه و برّ، به اضافۀ جهاد در راه خدا، در مقابل امر به معروف و نهی از منکر به اندازۀ ذرات ریز آب دهان است که بعضی ها موقع حرف زدن از دهانشان بیرون می­پرد. نسبت تمامی اعمال خیر و حسنات، به اضافه جهاد با امر به معروف و نهی از منکر، مثل نسبت آن آب دهان به اقیانوس است. تصور آن هم برای ما خیلی روشن نیست که این امر به معروف و نهی از منکر چه می‌کند! و اگر ترک شود، دیگر تقریباً از دین چیزی باقی نمی­ماند و دین در بستر زمان، به سرعت مضمحل می‌شود. این است که حضرت اباعبدالله علیه‌السلام فرمودند: أُرِيدُ أَنْ‏ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي.

شاخصۀ‌های اخلاقی امر و نهی‌کننده

آیات بحث امر به معروف و نهی از منکر آیات 102 تا 104 سورۀ مبارکۀ آل عمران است. در دو آیۀ اول، شاخصه‌های افراد امر و نهی‌کننده را بیان می‌فرماید و در آیۀ 104 به مراحل آن می‌پردازد. اکنون با هم به دستورالعمل خداوند دربارۀ این رکن اساسی اسلام دست پیدا کنیم:

شاخصۀ اول؛ دلسوزی مومنانه

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ[45]

از خطاب يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا در ابتدای آیه می‌فهمیم منشأ و حال آمر به معروف و ناهی از منکر باید ایمان باشد.

از طرفی جامعۀ ایمانی، نسبت به هم، جامعۀ ولایی و با محبت و دلسوز هستند. در سورۀ مبارکۀ توبه آمده‌است: وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ[46]

فرض کنید برادر یا بچۀ خودمان بی نماز یا بی حجاب شده باشد. مبنای این که آدم دلش مثل سیر و سرکه می­جوشد و می‌خواهد اصلاحش کند، دلسوزی نسبت به اوست. این‌‌‌طور نیست که بخواهد حالش را بگیرد.

مبنای امر به معروف و نهی از منکر، دلسوزی مومنانه است.

شاخصۀ دوم؛ از خودمان شروع کنیم!

نکتۀ دوم آیه این است که خطاب آیات در درجۀ اول، به خودِ بنده و شماست. بنده و شما چقدر تقوا داریم؟

 تقوا؛ یعنی تلبّس به مجموعۀ دین؛ ایمان و عمل صالح.  هرچقدر فرد در تقوا لنگ می‌زند، به همان اندازه، امر به معروف او بر اساس هوای نفس خواهد شد و در آن غضب می­آید. باید با اخلاص در عمل، خود را به امیرالمونین‌ علیه‌السلام نزدیک‌تر کنیم.

از علی آموز اخلاص عمل            شیر حق را دان منزه از دغل

...

گفت من تیغ از پی حق می‌زنم                 بنده حقم نه مامور تنم

 شیر  حقم، نیستم شیر هوا         فعل من بر گفت من باشد گواه[47]

خیلی از اوقات اگر امر به معروف و نهی از منکر‌ها، پشتوانۀ تقوای مناسب نداشته باشد، سر از حسد و غرور و خود‌برتربینی و غضب، بی­صبری و ... در می­آورد. کسی که می‌خواهد امر به معروف کند، باید حلیم باشد.

 پس آن گروه منسجم باید به خودشان بپردازند، وگرنه خرابکاری انسان بیشتر از اصلاحش می‌شود. گاهی بعضی از جوانانِ کم اطلاع ولی علاقه مند به دین، تیشه به ریشۀ دین می‌زنند. علاقه کفایت نمی‌کند. خیلی از خرابکاری‌ها مال افراد علاقه‌مند است. بعضی‌ از علاقه‌مندان به دین، به نیت قربة الی الله، علامه طباطبایی را لعنت می‌کنند و سد راه جوانان می‌شوند! علاقه کفایت نمی‌کند. امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: پشت من را کسی که علاقمند به دین، ولی جاهل است، «جاهل متنسک  و اهل شریعت»، شکست؛

اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ.

نمیرید مگر اینکه مسلمان باشید. مردن انسان که دست خود او نیست. چرا نهی می‌کند و این یعنی چه؟ یعنی مراقبۀ دائم داشته باش. درست است که  مرگ دست انسان نیست که بگوید نمیر، ولی می‌تواند بگوید در تمام لحظاتت مراقبه داشته باش و از تسلیم خدا خارج نشو که اگر هر لحظه مرگ آمد، این نهی صادق باشد. لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ، یعنی مراقبه دائم.

شاخصۀ سوم؛ دستۀ جمعی و بر اساس قرآن و عترت عمل کنیم!

این نکتۀ اساسی بحث است.در آیۀ 103 می‌فرماید:  وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا [48]، به حبل خدا که قرآن باشد تمسک جویید؛ یعنی کسانی که می‌خواهند امر به معروف و نهی از منکر کنند، باید اعتصام به ثقلین داشته باشند، آن هم اعتصام جمعی. گاهی افراد مختلفی تک تک، و گاهی دسته جمعی به یک ریسمان چنگ می‌زنند. مثلاً گاهی می‌فرماید: مسلمان شوید و گاهی می‌فرماید جمیعاً مسلمان شوید؛ یعنی اگر تک­تک مسلمان شدند و اتحاد نداشتند، این امر، که همگی مسلمان شوید را اطاعت نکردند.

وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً؛یعنی باید فضای اتّحاد؛ انسجام؛بدون اختلاف و بدون تفرقه باشد، به این صورت که حتماً قرآن محور باشد؛ یعنی بر اساس فهم دقیقی از قرآن و اهل‌بیت که تفسیر حقیقت قرآن است، حرکت امر به معروف صورت بگیرد وگرنه معلوم نیست کار صحیحی باشد.

 بعد هم وَ لا تَفَرَّقُوا، یک توصیۀ اساسی که متفرق نشوید، حالا ببینید در یک موضوع مثل همین بحث حجاب، یا هر موضوع دیگری، 10تا نظر؛ 20تا نظر؛ ۴۰ تا نظر هست. وقتی به قرآن احاطه نداری چرا نظر می‌دهی؟

در ادامۀ آیه خداوند توبیخ می‌کند و می‌گوید: یادتان بیاید که پراکنده بودید و بعد به نعمت بزرگی که اتحاد باشد جمع شدید و بعد می­فرماید: وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ. أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.

باید این جمع تشکیل شود. باید بر اساس محور اول، حق تقوا، و بر اساس محور دوم، اعتصام و فهم دقیق و عمیق و جامعی از قرآن و اهل بیت به دست آید تا این امت شکل بگیرد که سه کار انجام دهند.

ساختار منسجم؛ پشتوانۀ امر به معروف و نهی از منکر

امر به معروف و نهی از منکر، وظیفۀ عمومی است؛ ولی این وظیفۀ عمومی که واجب هم هست و هر کس باید انجام دهد، زمانی اثرگذار است که پشتوانۀ اصلی آن حضور داشته باشد، وگرنه کار انجام می‌شود، ولی خیلی اثر نمی‌گذارد. یعنی امر به معروف و نهی از منکر، یک مسألۀ سه مرحله‌ای است و برای انجام آن، یک جمع نخبگانی لازم است، یعنی باید یک ستاد با ویژگی‌های خاص تشکیل شود.

در ابتدای آیه ۱۰۴ سوره آل عمران است می­فرماید: وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ ...

 امّت یعنی جمع هماهنگ، منسجم، هم جهت و هم مقصد. برای رسیدن به اهداف این واجب اساسی باید مجموعه‌ای از افراد مومن و با تقوا و متّحد در کنار یکدیگر فعالیت کنند. فعالیت‌های فردی هرچند واجب است و نباید ترک شود؛ اما اگر به دنبال اهداف امر به معروف و نهی از منکر که همان اقامۀ همۀ واجبات دین است، باید این تشکیلات منسجم، شکل بگیرد.

 

 

 

 

گام‌های رفتاری امر به معروف و نهی از منکر

قرآن کریم پس از بیان روحیات و اخلاق این مجموعه، به مراحل عملی این واجب خطیر در سه مرحله می‌پردازد می‌فرماید: وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ:

1)      يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ، به کار خیر دعوت می‌کنند

2)     وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ، و امر به معروف می‌کنند

3)    وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ ، و از منکر، نهی می‌کنند.

 بنابراین، مرحله‌ اول، دعوت به خیر؛ مرحله دوم، امر به معروف و مرحله سوم، نهی از منکر است. اما ما از ابتدا به سراغ مرحلۀ سوم می‌رویم ؛ یعنی بدون توجه به مرحله اول و دوم، مرحله سوم را انجام می‌دهیم و انتظار داریم اثر خوبی بگیریم، در حالی که اثر معکوس ایجاد می‌شود؛ یعنی عملاً امر به معروف‌هایی که در جامعه انجام می‌شود، نهی از منکر است و امر به معروف نیست.

در بحث دعوت به خیر؛ یعنی اول، آن خیر به صورت تئوری برای مردم جا بیفتد. مثلاً در بحث حجاب، گاهی اوقات انسان می‌بیند خانمی که حداقل حجاب را رعایت نکرده، ولی نماز اول وقت، حرم، ذکر و دعا دارد. معلوم است که انسان معاندی نیست، فقط برای او جا نیفتاده است؛ وگرنه به اندازه خودش دیندار است. وقتی برای طرف جا نیفتاده و فکر می‌کند که حجاب یک امر جدی دینی نیست، چطور انتظار دارید عمل کند؟ طبیعی است که عمل نمی‌کند.

مرحلۀ اولِ عملِ ستاد امر به معروف و نهی از منکر، دعوت به خیر است و بخشی از دعوت به خیر، دعوت تئوریست، یعنی با منطق، خیر و شر، معقول و نافع بودن دستورات دین را بداند و مسأله برایش جا بیفتد. فرد احساس کند که برایش نافع است و در صورت رها کردن آن ضرر می‌کند.

پس اول، دعوت به خیر تئوری است؛ اما دعوت به خیر فقط تئوری نیست. قسمتِ دومِ دعوت به خیر، زمینه‌سازی و بستر سازی است که ملاحظه فرمودند مثلا در حکم حجاب، چگونه جامعه را آمادۀ پذیرش آن کردند.

 امر به معروف، غیر از نهی از منکر است. اصلا معروف و منکر به چه معناست؟  اگر به کسی که نماز نمی‌خواند، بگویید چرا نماز نمی‌خوانی، یا نماز بخوان، امر به معروف است یا نهی از منکر؟ آیا امر به معروف یعنی امر به واجب انجام نشده و امر به ترک حرامی که انجام می‌شود؟ چون ترک حرام، خودش معروف است.

 امر به معروف و نهی از منکر چه فرقی می‌کنند؟ بحث‌های آن متأسفانه در فضاهای علمی هم خیلی پیگیری نشده.

پس سه کار مترتب بر هم  است:

 اولاً، باید امت؛ یعنی یک مجموعه منسجم، با پشتوانه جدی باشند، که 1.يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ 2. يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ 3.وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ. بعد وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. قبل این سه مرحله نیز می‌فرماید، وَ لْتَكُنْ؛ یعنی باید این چنین باشند؛ پس اشاره می کند که قبل از این مراحل باید چیزهای دیگری باشد.

سپس می‌فرماید:

 وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ[49]

متفرق نشوید، وگرنه عذاب دارد. ظهور این عذاب در آخرت است؛ اما اختصاص به آخرت ندارد و در دنیا هم بلاها هستند. خداوند برای امر به معروف سه مرحله بیان می‌فرماید: مرحله اول، دعوت به خیر؛ مرحله دوم، امر به معروف و مرحله سوم، نهی از منکر است. این از لحاظ مراحل کار که بعد اشاره خواهم کرد.

ترتیب مخاطبان امر و نهی

اما از جهت مخاطب؛ یعنی کسی که باید امر به معروف و نهی از منکر بشود،سه رتبه دارد:

اولین مخاطب؛ مسئولین جامعه

 در رتبۀ اول، امر به معروف نسبت به حکّام و مدیران، مدیران فرهنگی حوزه‌های علمیه و دانشگاه‌ها و مدیران اجرایی است که مسئول هستند؛ یعنی قبل از آنکه کسی سراغ افراد عمومی جامعه برود، باید اول حکّام را امر به معروف و نهی از منکر کند. در روایت داریم: امر به معروف و نهی از منکر کنید، و گرنه شرار شما بر شما حاکم می‌شوند. اشاره به همین مرتبه دارد، چون امر به معروف و نهی از منکرِ افراد کوچه و خیابان که مسئولیت حکومتی ندارند و حاکم نیستند، نقشی در سر پرستی اشرار بر مردم ندارد تا بخواهند شرّ شوند؛ پس اولین جایی که باید امر به معروف و نهی از منکر مداخله و اصلاح کند، خللها، نقصان ها و خیانت‌های مدیران و عوامل حکومتی است. در تاریخ آمده است که حضرت داوود علیه‌السلام کسانی را داشتند که مدیران را زیر نظر می‌گرفتند. یکی از آن بزرگواران حضرت لقمان است، که در تاریخ داریم ایشان چنین سمتی را برای حکومت حضرت داوود داشت.

 امیرالمؤمنین علیه‌السلام هم کسانی را داشتند که به‌‌‌طور نامحسوس مسئولین را کنترل می‌کردند. حضرت در نامه‌شان به مالک اشتر می‌فرمایند: دیده‌ها و دیده­بان‌هایی بگمار که مسئولین را کنترل کنند، تا قدرت، ایشان را به طغیان نکشاند. یکی از کارهای شرطةالخمیس که نیروهای ویژۀ حضرت امیر علیه‌السلام داشتند، رسیدگی به مفاسد اداری، دولتی و حکومتی بود.

سال‌ها پیش یک انیمیشن ژاپنی درست کرده بودند که از همین جریانات گرفته شده بود. فردی به نام می‌تی کومان، مأمور حاکمی بود که به شهرهای مختلف سفر می‌کرد تا ببیند کدام مسئول خیانت می‌کند. وای بر ما که ژاپنی بی‌دین از تاریخ حضرت داوود علیه‌السلام و حضرت لقمان، الگو‌برداری کرده و فیلمش را هم ساخته اند و ما خبر نداریم! این‌ها از منابع ما خیلی استفاده کرده اند. اتفاقاً بعضی از داستان های‌ای‌کیوسان هم از کتاب قضاوت‌های‌امیرالمؤمنین علیه‌السلام گرفته شده است. دیگران منابع غنی الهی را به اسم خودشان تمام می‌کنند؛

پس اولین مخاطب در امر به معروف و نهی از منکر ،حکّام اند که باید از آنجا فساد جمع شود؛ چون: النَّاسُ‏ بِأُمَرَائِهِمْ‏ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ[50]، مردم به حاکمان و مدیران‌شان شبیه­ترند تا نسبت به پدران‌شان

البته اشتباه نشود. دو تا شأن است و این روایات، راجع به شأن اجتماعی مردم است؛ یعنی در فضای اجتماعی، اثری که مدیران و مسئولین روی تربیت اجتماعی مردم می‌گذارند، از اثر خانواده در شکل گیری اجتماعی آنان بیشتر است. ممکن است آن حاکم در جزئیات آداب و سلوک خانوادگی‌ فرد، نتواند رنگی ایجاد کند؛ ولی حتماً نقش او در سلوک اجتماعی، پررنگ‌‌تر از خانواده است.

 پس مخاطب اولیه که باید در فضای اجتماعی خیلی با صلابت با آن‌ها برخورد شود مسئولین هستند؛ اما نوعاً ممکن است در این مسأله کوتاهی شود. برای همین امیرمومنان علیه‌السلام با هیچکس تعارف نداشتند. حضرت بسیاری از حکّامشان را جلوی مردم شلاق زدند؛ ولی حالا فرد خلاف واضح کرده، مواظبند آبروی او نرود و فامیل او را ننویسند! طبیعی است که چراغ امر به معروف خاموش شود.

دومین مخاطب؛ سران فساد

دومین مخاطب، سران فساد و کسانی که ایجاد انحراف در جامعه می کنند هستند. همیشه در هر جا، هر کسی که بی اخلاقی و مسائل انحرافی را در جامعه ترویج می‌کند باید به اشدّ مجازات، و با جدیّت با آن برخورد شود. قرآن آن را تذکر داده است:

 إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ[51]

سایت‌هایی که ترویج مسائل غیر اخلاقی می‌کنند، رها شده اند. بعد کسی که در کف میدان از آن‌ها فریب خورده، مؤاخذه می‌شود.

حضرت آیت الله جوادی آملی فرمایش لطیفی دارند و می‌گویند: «همین که می‌گویند فضای مجازی، انسان احساس می‌کند مهم نیست، در حالی که خیلی وقت‌ها اثر این‌ها در زندگی فرد از اثر ارتباطات ظاهری بیشتر است. حالا چون سیم و کامپیوتر و گوشی شد، مجاز نیست؟ عین حقیقت است. تأثیر می‌گذارد و نسل را ضایع می‌کند.» گاهی اوقات خود الفاظ باعث می‌شوند انسان دقت لازم را نداشته باشد.

 برای اینکه سطح غیرت مردم را پایین بیاورند، به جای اینکه بگویند «تجاوز»، «آزار» به کار می­برند و می‌گویند: خانم را آزار داده است. این واژه با شیطنت جایگزین شده است تا آستانۀ تحمل را نسبت به این موارد بالا ببرند و سطح غیرت پایین بیاید.

 امیرمؤمنان علیه‌السلام می‌فرماید: مردم عراق شما غیرت ندارید؟ شنیدم در کوچه‌ها عبای شما به چادر زن‌ها می‌خورد؛ یعنی آنقدر فاصله نزدیک است که عباها بهم برخورد می‌کند.

 این ها  یک سری امور گام به گام است و هر چقدر جلو رود، عادی می‌شود و پلۀ بعدی آن فتح خواهد شد. تا کجا می­رود؟ حدی ندارد. به جایی می رسد که به بعضی از چیزها که انسان دوست ندارد بیان کند، افتخار می‌کند. به حیوان شدن و به پست‌‌تر از حیوان شدن، افتخار می‌کند.

 با افرادی که فساد را در جامعه رواج می‌دهند باید سخت برخورد شود. سر مار را ر‌ها کردیم و در جامعه سم پخش می‌کند. این‌ها برخورد شدید می‌خواهد. در این موارد، حکمش اول شلاق و بعد اعدام است؛ یعنی کسانی که مسائل فحشا را در جامعه پمپاژ می‌کنند و سایت‌های فحشاء یا هر مسألۀ انحرافی دیگر درست می‌کنند، قبل از اعدام باید شلاق بخورند.

مخاطب سوم؛ عموم مردم

مخاطب سوم امر به معروف و نهی از منکر، عموم مردم هستند؛ بنده و شما. در هر کدام از این سه دسته (حکّام و مسئولین، سران فساد، عموم مردم)، باید این سه مرحله پیاده شود: یک: دعوت به خیر؛ دو: امر به معروف و سه: نهی از منکر.

بررسی شیوۀ گام به گام امر و نهی دربارۀ حجاب در صدر اسلام

حکم حجاب با تأخیر آمد نه با تدریج

 ا حکام سه دسته هستند: بعضی‌ از احکام از ابتدا بصورت کامل محقق شده است. بعضی‌ از احکام، حکیمانه نیست که از ابتدا بطور کامل بیاید. این احکام به دو صورت در جامعه پیاده سازی و محقق می شوند: یکی سیستم نسخ است و یکی سیستم انساء[52]

 ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها[53]

حجاب، از جمله احکامی بود که با تدریج نیامد؛ بلکه با تأخیر آمد. چون تدریج در حجاب معنا ندارد. حکم حجاب، هجده سال بعد از بعثت آمده است، چون با جامعه ای مواجه بودند که اصلاً مساله فحشا قبح ندارد و شغل محسوب می‌شود. و زمینه پذیرش حجاب فراهم نبود.

شیوۀ دعوت به خیر تئوری دربارۀ حجاب

 پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در گام اول، دعوت به خیر تئوری را انجام دادند. و مسالۀ پاکی و طهارت انسانی را مطرح کردند. و روی آن‌ها را به آسمان برگرداندند، به سمت خدا، معنویت و عظمت‌های انسانی. چون هر کسی بفهمد خودش کیست، محال است خطا کند. ما زنا غيورٌ قطّ. [54]

 انسان فحشا مرتکب نمی‌شود.

 پیغمبر آمد، سر مردم مثل حیوانات روی زمین بود و مدام این گوسفند و شتر، این زمین و آن خانه را می‌دیدند. سر آنها را به سمت آسمان بلند کرد تا ببینند. حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ[55] آسمان را ببینید و به آسمان سفر کنید.

جهت معنویت اگر در انسان تقویت شود، دیگر نیازی نیست شما به او بگویید، خودش دنبال آن می­آید؛ یعنی دعوت به خیر، فقط همان حکم نیست. آن حکم را به تنهایی انجام نمی‌دهد، گرچه اگر درست تببین شود، انجام می‌دهد. ولی شوق فرد برای انجام، مربوط به  فهم او از خودش، فهم او از خدا، فهم او از مقام انسانیت و رشد معنوی و توجه به عالم ملکوت است، بفهمد که مال این سو نیست. هر لذتی که در این دنیا هست، خداوند بهتر و پاک­تر آن را در همین دنیا، برای فرد پاک، از راه صحیح و مطلوبش، با کیفیت و کمیت بهتر قرار داده است.

مهمترین امر در دعوت به خیر این است که به مردم بفهمانید زندگی فقط زندگی دنیایی نیست؛ یعنی وقتی برای فرد معاد جا نیفتد، هیچ حکمی ضمانت قطعی ندارد. و معاد هم نه به عنوان یک دادگاه کشنده که رغبتی به آن نداشته باشد؛ بلکه باید معاد در جان او رغبت انگیز باشد. خوف از عمل خودش را دارد؛ ولی معاد ادامۀ حیات است. اینست که قرآن می‌فرماید: اگر کسی خوف از عمل سیئه خود نداشته باشد، قرآن هم برای او سودی ندارد: فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخافُ وَعيدِ[56]

یا در جای دیگر می‌فرماید: وَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ،[57]  آنها که ایمان به آخرت، و عشق و علاقه به معاد، وعشق و علاقه به لقاء و رفتن نزد خداوند دارند، به قرآن ایمان دارند، وگرنه کسی که معاد ندارد، قرآن هم درد او را دوا نمی‌کند.

یکی از کارهای اساسی که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در این فاصله تا آمدن حکم حجاب انجام دادند، تبیین معاد بود.

 اولاً، دعوت به خیرِ تئوری کردند و جا انداختند که انجام ندادن این حکم برای شما آسیب دارد و انجام آن مفید و منطقش اینست و ثانیاً فهماندند که تو انسان هستی و او خداست. راهی داری، رونده هستی، سالک هستی، مسجود ملائک هستی و مقصد بلندی داری.

اصلاً خداوند جریان آدم و سجده ملائک را با حساسیت در قرآن ذکر می کند. مثل کسی که پدرش آیة الله است، ولی خودش دنبال علم نیست و مدام به او می‌گویند: عالم زاده، عالم زاده، تو عالم زاده­ای. خداوند هم خطاب یا بنی آدم دارد؛ یعنی تو فرزند آدم علیه‌السلام هستی.

 گر تو آدم­زاده­ هستی عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْما چه شد        

                                           قابَ قَوسینت کجا رفته است اَو اَدنی چه شد. [58]

این یک بخش کار است که دعوت به خیر، تئوری می‌شود.

دعوت به خیر عملیِ حجاب؛ پاک‌سازی جامعه

و تسهیل ازدواج

 گام دوم، دعوت به خیر عملی؛ یعنی بستر سازی برای تحقق آن معروف است.

فحشا در هر سطحی که باشد منکر است. معروف آن چیست؟ ازدواج کردن. ازدواج کردن در مقابل فحشا است.

 وقتی ده سال از سن ازدواج جامعه گذشته و این همه جوان در سن ازدواج داریم، بعد مدام بگویید فلان کار را بکنید، او هم خواهد گفت: تو برای من چه کار می‌کنی و چه گره ای برای من باز می‌کنی؟

کاری که رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در سال‌های حضور در مدینه انجام دادند، جدای از دعوت به خیر تئوری، دعوت به خیر عملی کردند؛ یعنی:

اولاً خانه‌هایی را که پمپاژ فحشا می‌کردند، بستند. آیه آن در سوره نساء است: فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبيلاً[59]،

ثانیاً، بحث ازدواج و حمایت از ازدواج و تسهیل آن را انجام دادند.

نمونۀ آن داستان جُویبر است که مرحوم شهید مطهری هم در کتاب داستان و راستان آورده اند. جویبر فرد سیاه پوستی بود که نه پولی داشت و نه حسب و نسبی و نه شغل آنچنانی. گفت: یا رسول الله من می‌خواهم ازدواج کنم، چه کنم؟ جامعه آن زمان مثل جامعۀ ما بود که خانواده‌ها برای خودشان تشخص‌های توهمی داشتند؛ مثل اینکه این دکتر است و آن... این خانواده­دار و استاد دانشگاه و آن یکی بی سواد و دیپلمه است. آن یکی پولدار و این یکی بی پول. و به هر کس جواب نمی‌دادند. همین امور پستی که ما الان داریم آن وقت هم بود و پیامبرصلی‌الله‌علیه‌و‌آله این‌ها را شکستند. جویبر وقتی خواستگاری رفت، پدر دختر گفت: تو ما را مسخره کردی؟! گفت: پیغمبر فرمودند، باور نکرد که پیغمبر گفته باشد. 

جامعه با فرهنگ غلط، قدر و قیمت کسی که سلامتی خود را حفظ کند را نمی‌داند چقدر است. در بعضی از روایات داریم که اگر جوانی به فحشا بیفتد، گناه و آثار کار او، مثل قتل پیغمبر و پیغمبرکشی است.

این است که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ازدواج را چنان تسهیل کردند که در بعضی روایات این داستان آمده است: فردی نزد رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آمد و گفت: یا رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌خواهم ازدواج کنم. حضرت فرمودند: یک انگشتر نقره داری؟ گفت: نه. فرمودند: انگشتر مسی داری که بیاوری؟ گفت: بله. آقا رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند: این جوان غیور، مسلمان، مؤمن و اهل کار هست. شغل و کار ملاک نیست. غیرت کار، ملاک است. چه کسی حاضر است با او ازدواج کند؟ همان جا ازدواج انجام شد. این می‌شود دعوت به خیر عملی؛ یعنی فرد تحت فشار نیست که با زور خودش را از منکر دور کند و با فشار مضاعف، خلاف جهت آب شنا کند. مگر جوان چقدر می‌تواند خلاف جهت آب شنا کند. آن هم در جامعه­ای که از سر و روی آن فساد می‌ریزد.

 در این پنج سال، دعوت به خیر شد. از آن طرف، هنوز حکم حجاب نیامده است. وقت نزول آیات که رسید، خداوند با جار و جنجال سوره نور را نازل کرد: سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها وَ أَنْزَلْنا فيها آياتٍ بَيِّناتٍ[60]

 احکامی در این سوره قرار داده ام که ظلمت شکن است و نور ایجاد می‌کند. بحث ازدواج در همین سوره است، بحث حجاب در همین سوره، آیۀ نور و بحث یاران امام زمان و حکومت مهدوی هم در همین سوره است. همۀ این‌ها به هم متصل است. خانواده‌های متدین یاران امام زمان می‌شوند، نه افراد متدین. نه جوان مجرد. إِنَّمَا عِمَادُ الدِّينِ‏ ،[61]

 صلاة عمود دین است، منتها عمود دوم. قبل از آن، انسان باید سالم باشد. انسان سالم در خانوادۀ سالم آن صلاة را محقق می‌کند.

قبل از پیغمبر هم حجاب بوده است، منتها حجاب، نصف کاره و ناقص بود. گوشۀ روسری‌هایشان را پس کله­شان می­انداختند که قرآن می‌فرماید: وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُيُوبِهِنَّ[62]، روسری‌های خود را این‌‌‌طور نبندید. نه اینکه عریان بودند، عریان نبودند.

 در بعضی از مناسک، رسم غلطی داشتند که عریان می‌شدند. آن هم مخصوص زنان نبوده است.

مرتبط با همین آیه حجاب آقا امام باقر علیه‌السلام می‌فرمایند: جوانی از مسیری می‌گذشت و ظاهراً خانمی هم از آنجا می‌رفت. این جوان به آن خانم نگاه می‌کرد و برایش جذاب بود. در همین حال سرش به دیوار خورد و یک استخوان که از دیوار بیرون زده بود، به صورت او برخورد و صورتش مجروح شد. خدمت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آمد و با صداقت گفت این‌‌‌طور شده است. خودش می‌فهمد که نمی‌شود اسلام حکمی نداشته باشد. بعد در همین جریان این آیه نازل شد. آنقدر هوش و حواس پرت شده که صورتش مجروح شده است. وقتی آنقدر در خزانۀ خیال او اثر گذاشته که حواسش از محیط فارغ شده، با ذهن و جان او چه می‌کند؟ خود افراد می‌فهمیدند نیاز داشتند. اصلاً جامعه دیگر احساس نیاز به حجاب می‌کند. ولع دارد ومی‌گوید من می‌خواهم حریم معنوی خودم را نگه دارم.

پیامبر در مدیریت اعجاز کرده و آنچه می‌خواست امر کند، خود مردم با ولع پذیرفتند و دنبال بودند، این‌‌‌طور بسترسازی فرموده است.

امر به حجاب و نهی از بی‌حجابی در مراحل آخر

بعد از این دو مرحلۀ دعوت به خیر، بحث ایجابی یعنی امر به معروف محقق می‌شود.

سپس مرحلۀ سلبی که نهی از منکر است، فرا می‌رسد.

در نهایت ۵ درصد می­مانند که ممکن است انسان‌های مریضی باشند و با آنها برخورد کردن اشکال ندارد؛ اما برخورد با آنان کار عموم مردم نیست، کار همان جمعیت و امت است.

همه مسئولیم

عموم باید به وظیفه خودشان عمل کنند؛ یعنی اگر جایی ببینند تأثیر دارد یا احساس کنند تأثیری ندارد، بر طبق  فتوای مرجع تقلیدشان عمل کنند.

به اعتقاد ما شرط تأثیر اصلاً ملاک نیست، ولی عمدۀ فقهای عظام گفته اند شرط تأثیر ملاک است. به هر صورت وظیفه عمومی در حد امر به معروف لسانی، یا حداقل امر به معروف در نشان دادن انزجار و ابراز عملی است. چون مرحله اول امر به معروف و نهی از منکر، انزجار قلبی است. مقصود از این، انزجار و حالت قلبی است که بروز عینی و خارجی پیدا کند، وگرنه در قلب بماند، قطعاً جزء مصادیق امر به معروف نیست.

البته در رابطه با حجاب عرض کردم بیشتر ما مقصر هستیم؛ چون زمینه‌های آن مهیا نکردیم. اول، من باید به عنوان پدر، زمینۀ اصلاح بچه را فراهم کنم، اگر همۀ کارهای لازم را انجام دادم و او خلافش را انجام داد، باید او را تنبیه کنم. تنبیه هم به حکمت و به مراحل خودش. پس دعوت به خیر و بعد امر به معروف و بعد نهی از منکر.

یکی از کارهای‌‌‌ انبیاء و مؤمنین به‌‌‌ انبیاء، دعا است؛ یعنی در کنار هدایت، یکی از کارهای لازم همین دعا کردن است، و اینکه نقل شده پیامبر برای امت دعا می‌کردند، این یک سیره است. ما باید از ایشان درس بگیریم. دعا کنیم که خدایا این جوانی که به هر دلیلی؛ ناآگاهی؛ جوانی؛ به دلیل آسیب‌هایی که به او وارد شده؛ به هر دلیلی الان با خودش لجبازی می‌کند. این فرد آسیب دیده است و نیاز به دعا و کمک دارد، کمک فکری، کمک روحی روانی و کمک مالی. اگر زندگی خیلی از این‌ها سر و سامان پیدا کند، پی زندگی خودش می‌روند،

 به هر صورت یک بخش از آن چیزی که بر عهدۀ ماست، حرف زدن است. عرض کردم آقا امام صادق علیه‌السلام فرمودند: کمتر از ده درصد حرف بزن.

‏ كُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ‏ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ[63]،

 یک بخشی هم باید کمک‌های فکری، روحی، معنوی و هدایتی باشد؛ ولی انسان می‌بیند که واقعاً از ما کاری برنمی­آید. به این خاطر است که هم‌‌‌ انبیاء دعا می‌کردند و هم خود مومنین:

فَقالُوا عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمينَ[64]

 خدایا از دست نرویم! هم باید برای خودمان دعایی کنیم که خدایا از دست نرویم؛ چون خیلی بهتر از بنده و شما از دست رفتند، هم برای کسانی که احیاناً در بعضی قسمت‌‌ها مسیر انحرافی می‌روند، باید برای آن‌ها دعا کرد. دعا یک سیره است و معنا دارد، یعنی انسان باید دغدغه آن را داشته باشد.

 

سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ  وَ صَلَّی اللهُ عَلیٰ سَیِّدِنا وَ نَبِیِّنا مُحَمَّدٍ وَ عَلیٰ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ

 

 

 




 



[1] - مهرماه 1401ه. ش مصادف با ایام اربعین حسینی 1444ه.ق

[2] سورۀ مبارکۀ أعراف قسمتی از آیۀ کریمۀ: 188

[3] سورۀ مبارکۀ يونس قسمتی از آیۀ کریمۀ: 31

[4] إقبال الأعمال / ج‏1 / 348 / ص : 337

[5] سورۀ مبارکۀ نور قسمتی از آیۀ کریمۀ: 31

[6] - آلت تناسلی، شرمگاه. ( فرهنگ معین، ذیل مدخل عورة)

[7]  2/ 7/ 1401 مقارن با ایام تحرکات جنبش زن، زندگی، آزادی

[8] دعائم الإسلام / ج‏1 / 390 / ص : 388

[9] سورۀ مبارکۀ أعراف قسمتی از آیۀ کریمۀ: 101

[10] علل الشرائع / ج‏1 / 18 / 17ص : 17

[11] سورۀ مبارکۀ تحريم قسمتی از آیۀ کریمۀ: 6

[12] واجبات اخلاقی یعنی الزاماتی که در فضای ایمان و اخلاق رعایت آنها لازم است و فرد را از سطح مسلمان معمولی بالاتر قرار می دهد.

[13] سورۀ مبارکۀ نساء قسمتی از آیۀ کریمۀ: 76

[14] سورۀ مبارکۀ فلق قسمتی از آیۀ کریمۀ: 1

[15] نهج البلاغة (للصبحي صالح) / 184 / 127 ص : 184

[16] نهج البلاغة (للصبحي صالح) / 31 / ص : 29

[17] مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين عليه السلام / 197 / فصل‏[آل محمد صلى الله عليه و آله صفات الديان‏]

[18] سورۀ مبارکۀ بقرة قسمتی از آیۀ کریمۀ: 268

[19] سورۀ مبارکۀ أعراف قسمتی از آیۀ کریمۀ: 175

[20] - حجاب شرعی در عصر پیامبر، امیر حسین ترکاشوند، سال چاپ اردیبهشت 1390

[21] وسائل الشيعة / ج‏1 / 49 / 5 - ص : 46

[22] یعنی چون مشخص نبود پدرش کیست او را زیاد پسر پدرش خطاب می کردند.

[23] منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى) / ج‏20 / ص : 85

[24] سورۀ مبارکۀ نساء قسمتی از آیۀ کریمۀ: 15

[25] سورۀ مبارکۀ نور آیۀ کریمۀ: 1

[26] سورۀ مبارکۀ نور آیۀ کریمۀ: 2

[27] من لا يحضره الفقيه / ج‏3 / 384 / ص : 384

[28] سورۀ مبارکۀ نور قسمتی از آیۀ کریمۀ: 32

[29] الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام / 254 / 37 باب النفقة و المأكل و المشارب و الطعام

[30] الجواهر السنية في الأحاديث القدسية (كليات حديث قدسى) / 335 / الباب الحادي عشر

[31] سورۀ مبارکۀ حجرات قسمتی از آیۀ کریمۀ: 12

[32] سورۀ مبارکۀ نحل قسمتی از آیۀ کریمۀ: 90

[33] سورۀ مبارکۀ عنکبوت، قسمتی از آیۀ کریمّۀ: 45

[34] نهج البلاغة / 535 / [354] 348 ..... ص : 535

[35] نهج البلاغة / 481 / [75] 77 ..... ص : 480

[36] سورۀ مبارکۀ أحزاب قسمتی از آیۀ کریمۀ: 71

[37] تفکر و زبان تالیف سید کامران علوی، انتشارات دانشگاه پیام نور

[38] زبان و اندیشه تالیف نیک لاند، انتشارات ارجمند

 

[40] سورۀ مبارکۀ إبراهيم قسمتی از آیۀ کریمۀ: 9

[41] سورۀ مبارکۀ قيامة آیۀ کریمۀ: 5

[42] الكافي / ج‏5 / 56 /: 55

[43] بحار الأنوار (ط - بيروت) / ج‏44 / 329 / باب 37ص : 310

[44] نهج البلاغة (للصبحي صالح) / 542 / [380] 374 ص : 542

[45] سورۀ مبارکۀ آل‏عمران آیۀ کریمۀ: 102

[46] سورۀ مبارکۀ توبة قسمتی از آیۀ کریمۀ: 71

[47] مثنوی مولوی

[48] سورۀ مبارکۀ آل‏عمران قسمتی از آیۀ کریمۀ: 103

[49] سورۀ مبارکۀ آل‏عمران آیۀ کریمۀ: 105

[50] بحار الأنوار / ج‏75 / 46 / باب 16 ص : 36

[51] سورۀ مبارکۀ نور قسمتی از آیۀ کریمۀ: 19

[52] انساء، به معنای به تاخیر انداختن است. (در التبیان، ج1، ص 395 و مجمع البیان، ج1، ص 346 و البرهان فی علوم القرآن، ج2، ص 173.)

[53] سورۀ مبارکۀ بقرة قسمتی از آیۀ کریمۀ: 106

[54] غرر الحكم و درر الكلم / 684 / 25 ..... ص : 684

[55] سورۀ مبارکۀ بقرة قسمتی از آیۀ کریمۀ: 187

[56] سورۀ مبارکۀ ق قسمتی از آیۀ کریمۀ: 45

[57] سورۀ مبارکۀ أنعام قسمتی از آیۀ کریمۀ: 92

[58] دیوان اشعار امام خمینی (ره)

[59] سورۀ مبارکۀ نساء قسمتی از آیۀ کریمۀ: 15

[60] سورۀ مبارکۀ نور قسمتی از آیۀ کریمۀ: 1

[61] نهج البلاغة / 429 / 53 4000 ص : 426

[62] سورۀ مبارکۀ نور قسمتی از آیۀ کریمۀ: 31

[63] بحار الأنوار / ج‏67 / 309 / باب 57 ص : 296

[64] سورۀ مبارکۀ يونس آیۀ کریمۀ: 85