اعجاز قرآن
بسم الله الرحمن الرحیم
فایل صوتی مطالب در پایین صفحه موجود می باشد
جلسه 1
چقدر درک عظمت مهمان خدا بودن را داریم؟
أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْکُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَکَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ [1]
گاهی ممکن است عظمت و قدر بعضى از واژه ها را به علت عادی شدن و تکرار ندانیم و مورد توجه کافی واقع نشود. اگر تصور کنیم مهمان یک ولی خدا مثل علامه طباطبائی شده ایم، در آن ساعاتی که مهمان ایشان هستیم چه حالی داریم؟ حالا اگر مهمان حضرت امام زمان علیه السلام باشیم، آن جا چه حال و توجه و تصوری بر ما حاکم است؟
این حالت را باید در مواجه با ماه مبارک رمضان، در بینهایت ضرب کنیم؛ چرا که رمضان میهمانی خدا و او دعوت کننده است. توجه و موقعیت قلبی و روحی همه ما باید در این ماه، متفاوت با سایر ایام باشد.
شرف مهمان خدا شدن برای همه مهیا است
خداوند در دو موقعیت خاص، دو مهمانی خاص برای بندگانش در نظر گرفته که یکی میهمان مکانی در حج (که او برای توجه ما به خود این سفر را قرار داده است) و برای افراد خاصی که استطاعت دارند، محقق است و دیگری میهمانی زمانی که خداوند توفیق این میهمانی را به همه در ماه مبارک با پذیرایی خودش، داده است. بالاتر از این ها آنست که در میهمانی مکانی، میهمان به خانه میزبان رفته ولی در میهمانی ماه مبارک، میزبان به خانه میهمان میرود. خداوند همه را در همان جایی که هستند، میهمان کرده و این شرفی فوق العاده است. برخی مواقع، همراه عده ای به منزل شخص بزرگی میرویم.گاهی خود آن بزرگ تشریف فرما شده، ما را مشرف کرده و پا به خانه ی ما میگذارند.
میهمانی ماه مبارک؛ سفری به ملکوت
این شرف خاص، نیازمند این است که حواسمان را جمع کنیم؛چرا که عازم سفری به ملکوت و حرکتی معنوی هستیم. پس میهمانی ماه مبارک برای کسی که قدر آن را بداند، سفر به ملکوت است و اگر حواسمان جمع نباشد، در کنار خانه خدا هم، غرق در مُلک و دنیا هستیم.
میهمانی خدا یعنی حالت قرب به حق تعالی و ورود درحريم خدا که عالم قدس و طهارت و ملکوت است. هدر نرفتن وقتها و استفاده کردن از آن ها، تغییر موقعیت کاری و ارتباطات روزمره از راههای مدیریت زمان در این ماه است که منجر به بهره و توشه گرفتن جهت 11 ماه دیگر می شود. انشاءالله دوستان از این موقعیت، استفاده کنند. چه طور هنگام رفتن به سفر زیارتی، بیشتر همّ و غم ما، برنامه های عبادی و معنوی است، در ماه مبارک باید این حالت غالب باشد.
نکته ی دیگر این که دوستان سعی کنند، غذاهای کم حجم و پر قوت در افطار و سحر بخورند. چرا که مؤمن اصولا برای قوت غذا می خورد نه برای لذت. در روزهای طولانی، بهتر است از غذاهایی استفاده شود که جسمها فرسوده نگردد و توان برای برنامه های زندگی و عبادی باشد. بحث رسیدگی صحیح به جسم، بسیار مهم است. از دستوراتی که استاد ما به شاگردانشان می دادند این بود که مراقب جسم، ابزار و مَرکب حرکتتان باشید.
با قرآن چگونه مواجه شویم؟
نکته ی دیگر در خصوص قرآن است که بهره بردن از قرآن، بستگی به چگونه خواندن آن دارد. مثلا هر طور با دریا ارتباط داشته باشیم، به همان اندازه بهره می گیریم. گاهی فقط به دریا می نگریم، در این صورت بهره اش برای ما، پی بردن به زیبایی آن است.گاهی در همان دریا شنا کرده، بهره ی بیشتر می بریم و گاهی از دریا ماهی می گیریم که بهره اش بیشتر است. برخی مواقع به قعر دریا رفته و دُرّ و گوهر و مرجان و لؤلؤ به دست می آوریم. دریا یک دریاست و بسته به این که چگونه از آن استفاده کنیم، بهرهها متفاوت می شود. همهی ما در خدمت یک قرآنیم، اما یکی از قرآن، نورحداقلی، دیگری نوری به اندازهی یک شمع، و دیگری به اندازهی یک خورشید بهره می برد.
توجه به دو طیف ارتباط با قرآن داشته باشیم
البته ممکن است کسی در دریا غرق شده، علاوه بر این که چیزی به دست نمیآورد، جانش را هم از دست بدهد. قرآن به هزاران نفر تلنگر زده که باید به دو سر طیف تلنگرها نگریست. یک نفر فُضیل بن عَیاض است که به حسب تفاوت داستانی که برای سرقت از دیوار خانه کسی بالا می رفت یا میخواست قافلهای را بزند، این آیه را شنید که :
أَلَمْ يأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا يكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَيهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ [2]
آيا وقت آن نرسيده است که دلهاي مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل کرده است خاشع گردد؟! و مانند کساني نباشند که در گذشته به آنها کتاب آسماني داده شد، سپس زماني طولاني بر آنها گذشت و قلبهايشان قساوت پيدا کرد؛ و بسياري از آنها گنهکارند!
آیا وقت آن نرسیده که آدم به خود بیاید؟ و مانند قلبهای سخت شده ای که با ذکر خدا، نرم نمی شود نباشد؟ این آیه مثل یک تیر به قلب و روح او فرو رفت. حال همه ما این است نه فقط حال فضیل. تا کی سرمان را پایین انداخته، همینطور راه خود را می رویم؟
این خطاب خداوند است که اگر بد هستیم، خوب، اگر ضعیفیم، قوی و اگر خوب و یا متوسطیم، بهتر شویم. فضیل گفت بله، وقت آن شده و آن زمان رسیده است که برگردم. آمد و از اهل معرفت، سلوك و اوحدی از پاکان زمان خودش گردید.
ولید بن یزید هم مشابه فضیل قرآن را باز کرد و این آیه آمد که :
وَ اسْتَفْتَحُواْ وَ خَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيد[3]
و آنها [از خدا] تقاضاى فتح و پيروزى [بر كفار] كردند
مِّن وَرَائهِ جَهَنَّمُ وَ يُسْقَى مِن مَّاءٍ صَدِيد[4]
و [سرانجام] هر گردنكش منحرفى نوميد و نابود شد! دنبال او جهنم خواهد بود؛ و از آب بد بوى متعفّنى نوشانده مىشود
وقتی این آیه را دید، قرآن را پاره و پرت کرد و دو بیت شعر خواند:
تحددنی بجبار عنید فها أنا جبار عنيد
إذا ما جئت ربك بحشر فقل يا رب مزقني البليد
مرا به جبار عنید تهدید می کنی؟ آری من هستم و دلم می خواهد. [5]
وقتی روز حشر به ملاقات خداوند خود رفتی، بگو ولید مرا پاره پاره کرد.
طیف ارتباط با قرآن این گونه است که تلنگر و نهیب زده و توجه میدهد. یک نفر گردنکشی کرده، قرآن را آتش می زند و دیگری، فضیل عیاض میگردد. دریا یک دریاست که یکی در آن غرق شده و دیگری از آن مروارید بی بدیل استخراج میکند. برای این که فقط به دریا ننگریم و فقط شنا نکنیم و فقط ماهی نگیریم و غرق نشویم، باید دارای دستور العمل باشیم وگرنه مانند غواصی که غواصی نميداند، با شنا کردن، فقط خود را به خطر میاندازیم. هر چیزی دستورالعمل دارد و انسان باید آن را به دست آورد. مثلا چندین سال است که بالغ شدهام؛ در این مدت یکی از دستورات به من این بوده که :
فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ[6]
اكنون آنچه براى شما ميسّر است قرآن بخوانيد
یعنی قرآن بخوانید. خوب است هر کس به بلوغ می رسد، بپرسد چگونه باید قرآن را خواند. چرا که راه رشد آدمی است. باید این ها را به دست می آوردیم؛ ولی معمولا این مسائل، توسط افراد پیگیری نميشود. باید عوامل حواس پرتی در نماز را به دست آوریم. نماز هم موجب سقوط انسان و هم باعث عروج اوست. چه کنم از عامل پرواز، عامل سقوط نسازم؟ این ها خیلی پیچیده نیست. علل و درمانهای حواس پرتی باید به دست می آمد. به فکر همه چيز بودیم جز خودمان. آداب ظاهری، باطنی، کم و کیف و وقت قرائت قرآن، مهم است. کسانی بودند که فقط یک نکته را مراعات میکردند، گفتند قرآن خواندن ما تغییر کرد و آن یک نکته این بود که ثواب آن را به روح رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هدیه کرده و به این مطلب توجه داشتند که همین مهم است.
تحدّی؛قرآن تمام بشریت را به مبارزه می طلبد
بحثی که قرار شد این چند شب مرور کنیم، اعجاز قرآن است. آیاتی که اعجاز قرآن را بیان میکند، در جاهای مختلفی من جمله در آیات مربوط به تحدی است. تحدی به معنای مبارز طلبی در 5 جای قرآن آمده است.
یکی از آیات در سوره بقره است که می فرماید:
وَ إِن كُنتُمْ فىِ رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلىَ عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَ ادْعُواْ شُهَدَاءَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ[7]
و اگر در باره آنچه بر بنده خود [= پيامبر] نازل كردهايم شك و ترديد داريد، [دست كم] يك سوره همانند آن بياوريد؛ و گواهان خود را - غير از خداوند- براى اين كار، فرا خوانيد اگر راست مىگوييد!
اگر نسبت به حقانیت آنچه نازل کردیم در شک و شبهه هستید یک سوره مانند آن بیاورید و هر کس غیر از خدا میخواهید، از آن هم کمک بگیرید.
در سوره یونس میفرماید:
امْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ[8]
آيا آنها مىگويند: او قرآن را بدروغ به خدا نسبت داده است؟! بگو: اگر راست مى گوييد، يك سوره همانند آن بياوريد؛ و غير از خدا، هر كس را مىتوانيد [به يارى] طلبيد!
در آیه قبل «من مثله» و در این آیه «مثله» که این نکتهای دارد.
آیه ی بعد در سوره هود آیه 13 است که می فرماید:
أَمْ يَقُولُونَ افْترَئهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْترَيَاتٍ وَ ادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ
آنها مىگويند: او به دروغ اين [قرآن] را [به خدا] نسبت داده [و ساختگى است]! بگو: اگر راست مىگوييد، شما هم ده سوره ساختگى همانند اين قرآن بياوريد؛ و تمام كسانى را كه مىتوانيد - غير از خدا - [براى اين كار] دعوت كنيد!
میگویند اینها چرت و پرتی است که به خدا نسبت داده شده است. میفرمایند ده سوره مثل همین چرت و پرتها بیاورید. مفتریات یعنی سوره های افترایی که بعداً منظور را عرض میکنم.
در سوره قصص داریم:
قُلْ فَأْتُوا بِكِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ[9]
بگو: اگر راست مىگوييد [كه تورات و قرآن از سوى خدا نيست]، كتابى هدايتبخشتر از اين دو از نزد خدا بياوريد، تا من از آن پيروى كنم!
کتابی که از این بهتر باشد را بیاورید.
آخرین آیه مورد بحث در سوره اسراء آیه 88 است که میفرمایند:
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً.
بگو: اگر انسانها و پريان [جن و انس] اتفاق كنند كه همانند اين قرآن را بياورند، همانند آن را نخواهند آورد؛ هر چند يكديگر را [در اين كار] كمك كنند.
اگر انس و جن برای آوردن کتابی مثل قرآن، مجتمع شوند، نمیتوانند گر چه همه به هم، پشت به پشت، نیرو به نیرو، هم افزایی کنند. این ها آیات تحدی بود. آیات دیگری دال بر آیت بودن قرآن دارد که در خلال بحث مطرح میشود.
چرا واژه معجزه در قرآن نیامده است؟
واژه معجزه از واژه های اختراعی مسلمانان و به معنای به عجز آورنده است. برای مفهوم معجزه در قرآن از شش واژه ی دیگر استفاده شده ولی در هیچ جای قرآن، از واژه معجزه استفاده نشده است. این چه فایدهای دارد؟ روشن شدن این که خداوند از چه واژه هایی برای معجزه استفاده کرده، نشان دهنده هدف بحث است. این که هدف خداوند از معجزه چیست را در بحث واژگانی مطرح میکنیم.
چگونه این واژه که در قرآن نبود، وارد اصطلاحات مسلمانان شد[10]؟ متکلمان گروهی بودند که با هدف اثبات اسلام برای غیر مسلمین، در مورد عقاید مسلمین، بحث میکردند. اولین جایی که برتری اسلام و حقانیت آن طرح میشد، بحث خدایی بودن قرآن بود. آنها به این شکل، خدایی بودن قرآن را ثابت میکردند که چون خداوند حق است، بشر از آوردن قرآن عاجز است. از این جا بحث را آغاز کردند که بشر از اتیان آن عاجز است. مسأله مهم این که آیا این عجز درونی است یا این که از بیرون، انسان را به عجز میکشاند که همان بحث صرفه است. برخی از متکلمین قائل بودند، آوردن مثل قرآن ممکن است منتهی نمیگذارند بشر مثل قرآن را بیاورد. مثل این که برای شما بالا رفتن از این ستون, با توان بدنیتان ممکن ولی سخت است. اما اگر یک نفر دست شما را گرفته، از بالا رفتن متوقف کند، نخواهید توانست بالا روید. بالا رفتن از ستون ممکن است، ولی از بیرون، عجز به فرد تحمیل مى شود. این حرف اشتباهی است که برخی بزرگان گفتهاند. پس در این کلام می گویند که منشأ عجز از آوردن قرآن یا سایر معجزات، آن است که از بیرون تحمیل میشود ولی خود این کار، فینفسه ممکن است . این قول به صرفه مشهور است . صرفه به معنای منصرف کردن، یعنی توان دارد ولی او را منصرف کرده، جلوی او را میگیرند.
گاهی به خاطر عظمت فوقالعادهی آن شی است که انسان عاجز می شود. مثلا فرض کنید که ستون 20کیلومتر طول دارد و خیلی نازک مثل سیم است، اصلا بالا رفتن ممکن نیست. آن طور نیست که ما پر بزنیم و بالا برویم اصلا این کار، بدون ابزار ممکن نیست. پس عجز امری درونی و غیر مرتبط با بیرون است.
واژگان قرآنی جلوه گر رحمت خداوند هستند
کلمهی اعجاز بار سلبی و منفی داشته، افراد را به روحیهى مقابله و غلبه میاندازد و عرصهی جنگ و تقابل را فراهم میکند.
باید دانست که روح اصطلاحات قرآنی، بار منفی ندارد و دارای بار ایجابی و مثبت و رحمانی و جلوه ی رحمت خداوند هستند.
اما واژه ى اعجاز، بیشتر جلوهی قهر و غلبه را نمایان میکند و خدا این اصطلاح را برای معجزات خودش، به کار نمیبرد. انتخاب این اصطلاح، یک انحراف از مقصد قرآن است که در طول تاریخ برای متکلمین بزرگوار و عالم پیش آمده است.
خیلی اوقات، با جدایی از قرآن ،کار اشتباه، با قربة الی الله انجام میشود. چقدر روحیه ها که بر اساس همین، از دست رفته است. خیلی اوقات آدمها با انگیزهی خوب، هلاک می شوند و هلاک میکنند. حدود یک ماه پیش، فردی میگفت : من قرآن میخواندم ولی وقتی به آیات عذاب میرسیدم، میگفتم این چه خدایی است؟ تشبیه میکرد مثل این که آدم بزرگ قوی، پوست بچهی دو ساله را بکند و او را اذیت کند:
يُصْهَرُ بِهِ مَا فىِ بُطُونهِمْ وَ الجْلُودُ وَ لهَم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِيد [11]
آن چنان که هم درونشان با آن آب می شود و هم پوستهایشان. و برای آنان گرزهایی از آهن [سوزان] است
آب فلان به آنها میدهیم و چهره هایشان را میسوزانیم. هرگاه بخواهند از جهنم خارج شوند آنها را برمیگردانیم.
شدت آیات عذاب، چنان بر روی این فرد تأثیر گذاشته بود که قرآن خواندن را کنار گذاشته بود. چرا که قرآن خواندن، به او استرس میداد. روحیهها متفاوت است. منشا تدوین جزوه ى کیفیت قرائت، این است که انسان ساقط نشود و در جا نزند و رشد هم بکند. تدوین مجدد جزوه به خاطر اشکال ایشان و دیگران، در فضاهای مختلف بود.
برخی افراد شیطانی، ساده لوحان را دورخود، جمع کرده، آیات قرآن را برایشان میخوانند و آنها را نسبت به خیلی از امور، بی تفاوت و ضایع نمودهاند. آدم باید حواسش باشد. گاهی فردی بیسواد و افراد دور و بر او هم به حسب ظاهر دکتر و مهندس، برای خودش عائله ای درست میکند در حالی که خود، شیطانی است. در برخی موارد، خباثت پشت سر او نبوده، بلکه جهالت است. جهالتها و غفلتها، ضربهی زیادی می زنند. حکایت آن ماری که نمیدانست، لقمه اش، چقدر باید باشد و دهانش را باز کرد و یک گوزن را خورد. بعد از مدتی دیدند هم گوزن و هم مار مرده اند. هم دیگران و هم خودش را هلاک کرد.
غرض این که در خصوص واژه معجزه، به خاطر دلسوزیهایی است که عدهای، میخواستند یهودیان و مسیحیان و مشرکین را مسلمان کنند، اصطلاحی درست کردند که فضای قرآن را به روحیهی جنگ و دعوا برده است و یک سنت سیئه شد.
تفاوت نگاه بشری و نگاه رحمانی در همین نامگذاریها، مشخص میشود. خودتان را جای یک غیر مسلمان بگذارید. اگر به شما بگویند عرضه نداری مثل قرآن بیاوری، چه حالی به شما دست میدهد؟ میگوید: من نمیتوانم! ؟ الآن می روم مثل آن را میآورم. روح اصطلاح قرآنی، روح هدایت است و نگاه رحمانی. ولی با نگاه دیگر و اصطلاح سازی، این روح را از فرد گرفتند.
استعمال آیت به جای معجزه در قرآن کریم
اولین اصطلاح قرآنی برای معجزه، آیت (به معنای نشانهی خدا و علامت) است:
وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْ لَا أُنزِلَ عَلَيْهِ ءَايَةٌ مِّن رَّبِّهِ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِكلُِّ قَوْمٍ هَاد [12]
کساني که کافر شدند ميگويند: «چرا آيه (و معجزهاي) از پروردگارش بر او نازل نشده؟!» تو فقط بيم دهندهاي! و براي هر گروهي هدايت کنندهاي است (؛و اينها همه بهانه است، نه براي جستجوي حقيقت)!
یا در سوره اسراء می فرماید:
وَلَقَدْ آتَينَا مُوسَى تِسْعَ آياتٍ بَينَاتٍ فَاسْأَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ إِذْ جَاءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يا مُوسَى مَسْحُورًا[13]
ما به موسي نه معجزه روشن داديم؛ پس از بني اسرائيل سؤال کن آن زمان که اين (معجزات نه گانه) به سراغ آنها آمد (چگونه بودند)؟! فرعون به او گفت: «اي موسي! گمان ميکنم تو ديوانه (يا ساحري)!»
موسی را با نه نشان خدایی روشن فرستادیم . نمی فرماید تسع معجزة یا تسع معجزات. اگر به شما بگویند این آیت است و خدا این را برای شما فرستاده و نشان از خدا دارد و شما را به خدا رهنمون میسازد چه حسی دارید؟ گرچه لازمهی خدایی بودن، آن است که غیر خدا (حتی پیامبر) نمیتواند آن را انجام دهد. در سورهی یونس، کفار به پیامبر میگفتند: خودت یک قر آن دیگر بیاور:
وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما يَكُونُ لي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يوحَى إِلَي إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيتُ رَبِّي عَذَابَ يوْمٍ عَظِيمٍ [14]
و هنگامي که آيات روشن ما بر آنها خوانده ميشود، کساني که ايمان به لقاي ما (و روز رستاخيز) ندارند ميگويند: «قرآني غير از اين بياور، يا آن را تبديل کن! (و آيات نکوهش بتها را بردار)» بگو: «من حق ندارم که از پيش خود آن را تغيير دهم؛ فقط از چيزي که بر من وحي ميشود، پيروي ميکنم! من اگر پروردگارم را نافرماني کنم، از مجازات روز بزرگ (قيامت) ميترسم!»
نفرمود «ما ابدله» یعنی من آن نیستم که بتوانم از جانب خودم، یک جزء آن را بیاورم؛ بلکه می فرماید «ما يَكُونُ لي» یعنی اصلاً من آن شأن را ندارم . عقل کل، علم کل و وجه حق، دارد این حرف را میزند. البته این، دوتفسیر دارد : یکی این که جز حق نمیگویم، جز حق نمی شنوم و جز حق عمل نمی کنم شأن من این نیست که این کار را کنم. و دیگر اینکه به فرض محال میخواستم بکنم، شأن من نیست و مادون حق، نمیتواند غیر این را بیاورد.
هدف از آیت، هدایت است، نه غلبه
لازمهی خدایی بودن، این انفعال و تأثر هست، اما خداوند نمیخواهد این را به رخ افراد بکشد. انفعال حاکی از آن است که میخواهد مسیر هدایت را نشان بدهد. نه این که با حال تحکم بگوید: تو عاجزی، پس این خدایی است! معجزه یعنی تو عاجزی و تو را به ذلت کشانده، پس مطمئن باش خدایی هست. این روحیه، لجاجت ایجاد میکند. و نتیجهی لجاجت، آن است که به خودش اجازهی درمان نمیدهد.
از آن طرف، خداوند می فرماید حال که فهمیدی خدایی هست، پس حرکت کن. این فرد جنبهی به ذلت افتادن خود را، مدنظر و مورد توجه قرار نمیدهد و به روی او آورده نمی شود. این نوع بیان، لجاجت را از مخاطب میگیرد و اجازهی طبابت را به طبیب می دهد. چون غرض از آن، هدایت است.
از این جا، هدف از بحث آیت را متوجه میشویم که هدف این نیست که اثبات برتری کرده تا طرف را به خاک بیندازد و ذلت او مشخص شود و بگوید حال که متوجه شدی تابع شو! گاهی یک نفر کشتی گير حرفه ای یکی را به زمین می اندازد و پای خودش را روی سینهی او گذاشته و میگوید از این به بعد هرچه گفتم گوش میدهی و فرد میگوید چشم! اما فرد مغلوب در درون چه حالی نسبت به او دارد؟ بر فرض در بیرون تابع شود، در درون حال خوشی ندارد.
ولی هدف از اعجاز، هدایت است. یکی از بهترین ابزارها برای هدایت غیر مسلمین به اسلام، طرح مباحث اعجاز ا ست. منتهی اولا این بحث طرح نشده و ثانیا اگر هم طرح شده چون با روحیهی جنگ و دعوا و قهر و غلبه یک پهلوان کشتیگیر است که طرف را به ذلت و عجز میکشاند، همان جاهایی که طرح شده عبث بوده و طرح بحث آن، کشش برای هدایت نداشته و گرنه پيامبر با چه چیزی هدایت میکردند؟ یکی منش و دیگری قرآن.
سال 9هجری، پیام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به تمام امپراطوری های آن وقت، ایران در آسیا، روم در اروپا و حبشه در امپراطوری آفریقا رسیده بود. امریکا هم آن موقع نبود و مردمی که متمدن باشند وحکومت مرکزی باشند، نداشت. کمتر از سی سال بعد، بیش از یک ثلث جهان مسلمان بودند. حبشه و ایران مسلمان شده و یکی از امپراطوریها، جزیه بده شدند.
پس در بحث های عقیدتی نباید ولو اگر میخواهد حق را ثابت کند، روحیهی این باشد که من باید غلبه کنم و این حریف را به زمین بیندازم. با داشتن این روحیه در فضاهای بحث و گفتگو، مطمئن باشیم که یا فرد را دور میکند و یا حداقل در همان موقعیتی که هست، او را تثبیت میکند.
اگر فرد هدایتگر این اراده را نداشت، فضا طوری می شود که روح فرد منقلب شود و به سمت حق بیاید. یعنی اگر حال هدایتگر، حال یک پدر دلسوز، نزد فرزند سربه هوا باشد که در مقابل فرزند نمیگوید من غلبه کنم تا حالش را بگیرم. بلکه صرفا قصد هدایت گری داشته و مانند مؤمنینی است که دلسوزی در ایشان تجلی دارد و از عدم هدایت مردم، منقلب و ناراحت میشود. کسانی هستند که حرم میروند و برای جوانان سر به هوا و اهل فسق دعا میکنند .حال این افراد، تاثیر گذار است. این که انسان نمازی بخواند و دیگران را از چشم خود بیندازد، همان روحيهى استکبار است. استاد ما خداوند رحمتشان کند، چند تا از شاگردان را انتخاب کرده و نزدیک یک سال زحمت کشیده بودند. بعد از یک سال، برای درک میزان فهم و رشد آنان، چیزی از آنها خواستند و از تعداد ده نفر، حدود 5 نفر، نمرهی قبولی را نیاوردند و کوتاهی و تقصیر نمودند. در همان جلسه، استاد ما منقلب شده و گریهى درست و حسابی کردند طوری که برخی از شاگردان گفتند کاش ما مرده بودیم. این حال، به شدت طرف مقابل خود را منقلب میکند که این فرد چقدر فرد دلسوزی است. دیگری با نادانی خود به خودش، ضرر زده و تبعات نادانی خود را میبیند ولی این انسان ناراحت است.
لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيم[15]
به يقين، رسولي از خود شما بسويتان آمد که رنجهاي شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدايت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است!
از این که شما نادانی کنید و جهنم می روید بر او بسیار گران میآید، خیلی اذیت شده و بسیار ناراحت میشود. بزرگترین دغدغهی پدر هنگام نااهل شدن فرزندش، همان بچه است. عالم ربانی و فوق آنها، ولی معصوم خدا، به مراتب مهربانتر از پدر است. خداوند میفرماید: آنها را رهاکن:
فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفاً [16]
گويي ميخواهي بخاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاک کني اگر به اين گفتار ايمان نياورند!
تو داری از شدت تاسف می میری و خودت را به هلاکت میافکنى. پیامبر ظرفیت فوق العاده داشته و طوفانها در او بیتأثیر است. عشق به هدایت، موجب میشود هما ن جا، تأثیر بگذارد.
دلسوزی و قرآن؛ حربه های جعفر برای شکار دلها
از دیگر نمونه ها، جعفر ابن ابیطالب است که عشق به هدایت داشت. او و یارانش به حبشه هجرت کردند. در کتب تاریخی معروف است که به خاطر شدت آزار و اذیت رفتند. ولی اولا اگر به این دلیل بود، چرا 14 سال در حبشه، ماندند؟ این ها سال 5 بعثت رفتند و تا 7سال بعد از اینکه پیامبر در مدینه، حکومت تشکیل دادند، بودند. پس صرفا به دلیل فرار از آزار و اذیت نبوده است. ثانیا اگر صرفا فرار از آزار باشد، اگر کسی که مثلا با حکومت ایران مشکل دارد و میخواهد فرار کند، قطعا به کشوری که بهترین روابط حسنه را با ایران دارد، نمیرود. حبشه از جاهایی بود که مشرکین رفت و آمد زیادی داشتند. ثالثاً اگر مجبور باشد به حبشه فرار کند، نباید مستقیم به دربار برود چراکه اگر به دولت پناهنده شود، آنها او را تحویل میدهند. پس جریان، جریان دیگری بود. آنها14سال آنجا ماندند. سال 7وارد مدینه شده که پیامبر فرمودند نمیدانم از آمدن جعفر شاد باشم یا پیروزی در خیبر؟ جعفر برای هدایت آن جا رفته و وقتى رسید، مستقیم به درباری رفت که همه مسیحی بودند. جعفر دو ابزار دارد : یکی ابزار درونی و حال دلسوزی و عشق به هدایت نفوس و دیگری حربهی الهی که قرآن باشد. جعفر فقط قرآن خواند و کار دیگری نکرد. نفسی پاک و دلسوز، با ریسمان الهی که همه را منقلب کرد. وقتی برای بازگرداندن اینها با هدایای زیاد آمدند، نجاشی همه هدایا را برگرداند وگفت محال است اینها را به شما هم پیمانانم پس بدهم.
غرض این که وقتی هدف هدایت باشد آن فرد تاثیر میگذارد . حضرت سلیمان علیه السلام نامه ای می نویسندک
إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ أَلَّا تَعْلُواْ عَلىََّ وَ أْتُونىِ مُسْلِمِين[17]
اين نامه از سليمان است، و چنين ميباشد: به نام خداوند بخشنده مهربان . توصيه من اين است که نسبت به من برتريجويي نکنيد، و بسوي من آييد در حالي که تسليم حق هستيد!»
همین دو جمله، بلقیس را به خضوع کشاند. بلقیس ميگوید سابقه ندارد. بسم الله الرحمن الرحیم به چه معناست؟ حضرت می فرمایند: من و تو هر دو عبد خداوند دارای رحمت هستیم. با این تفاوت که من می خواهم تو را به مقام رحمت بکشانم. چگونه این تعبیر او را به خضوع کشاند؟
پس اولین واژهای که خداوند برای مفهوم اعجاز به کار برده، واژهی آیت است. این توضیح اضافهای دارد که بعداً عرض می کنم و از آن، بار رحمت و بار کشش و جاذبه و سوق دادن را متوجه می شویم و این حال باید در هر کس که میخواهد حرف از دین بزند، باشد و حالت پیروز در میدان نباشد بلکه حالت پدر دلسوز باشد.
والحمدلله رب العالمین
[1] وسائل الشيعة ج : 10 ص : 314
[2] سوره حدید، آیه 16
[3] سوره ابراهیم، آیه 15
[4] سوره ابراهیم، آیه 16
[5] اگر نفس طغیان کند، خداوند و قرآن نمیشناسد.
[6] سوره مزمل، آیه 20 (بخشی از آیه)
[7] سوره بقره، آیه23
[8] سوره یونس، آیه 38
[9] سوره قصص، آیه 49
[10] البته در روایات این واژه موجود است
[11] سوره حج، آیات 20و21
[12] سوره رعد، آیه 7- این سوال مطرح است که چرا در این آیه، در قسمت «آیة من ربه» چرا آیات نیاورده؟
[13] سوره اسراء، آیه 101
[14] سوره یونس، آیه 15
[15] سوره توبه، آیه 128
[16] سوره کهف، آیه 6
[17] سوره نمل، آیات 30 و 31