دین شناسی 68
بسم الله الرحمن الرحیم
* صوت این جلسه در پایان متن، قابل دسترسی است
ـ ویرایش اولیه ـ
أَعُوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ صَلَّی اللَهُ عَلیٰ سَیِّدِنا وَ نَبِیِّنا أَبِی الْقاسِمِ الْمُصْطَفیٰ مُحَمَّدٍ
وَ عَلیٰ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ وَ لَعْنَةُ اللَهِ عَلیٰ أَعْدائِهِمْ أَجْمَعِینَ
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَی الْأَرْواحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنِّی سَلامُ اللهِ أَبَداً ما بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارِ وَ لا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلیٰ أَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلیٰ أَصْحابِ الْحُسَیْنِ
هدیه به پیشگاه ملکوتی حضرت اباعبدالله(علیه السلام) و یاران وفادارشان صلواتی عنایت بفرمایید!
در مجالس حضرت اباعبدالله(علیه السلام) احیاء نفوس صورت میگیرد
به برکت و لطف و منّت حضرت اباعبدالله(علیه السلام) نعمت ثقیلی بر ما ارزانی شد که چند شبی توفیق داشته باشیم در خیمۀ آن حضرت به ذکر حقیقت بپردازیم. بعضی از این نعمتها آنقدر بزرگ است که تصور آن برای ما سخت است؛ به همین دلیل است که این نعمتها در روز قیامت مشخص میشود؛ الان ممکن است به راحتی آنها را از دست بدهیم!
در مورد دعای «سِمات» فرمودهاند که اگر مردم ارزش این نعمت را میدانستند و چشمشان به حقیقت باز بود، حاضر میشدند باهم بجنگند و بر سر یکدیگر شمشیر بزنند تا این دعا را از دست ندهند!
مجالس حضرت اباعبدالله(علیه السلام) و مجالس اهلبیت(علیهم السلام) مجالسی است که اگر بابت آن خون داده شود میارزد؛ چون یک محفل آن، انسان را متحول میکند، چه انسان بداند و چه نداند. قیمت آن قیمت تفاوت فاصلۀ بین سقوط و نجات است؛ چقدر میارزد؟! بین ابدیتی در جوار حق و یا ابدیتی در بُعد از حق؛ به همان مقدار که قرب حاصل میکند، قربی است ضرب در ابدیت، ضرب در بینهایت، ولو یک درجه قرب حاصل شود نه بیشتر، همین یک درجه ضرب در بینهایت میشود؛ البته درجات عالم آخرت مثل درجات عالم دنیا نیست، تفاوت آن همچون تفاوت هزار تومانی و دو هزار تومانی نیست! یک درجۀ آن با توجه به تفاوت آخرت و دنیا ـ فارغ از ابدیت آن ـ بینهایت است.
وَ لَلۡأٓخِرَةُ أَكۡبَرُ دَرَجَٰتٖ وَ أَكۡبَرُ تَفۡضِيلٗا [1]
تفاوت یک درجه در نظام عالم ملکوت در این است که یک درجۀ آن، کل این عالم را پوشش میدهد.
نعمت ثقیلی بر ما ارزانی شده است که کمتر قدر و قیمت آن دانسته میشود.
شاید قبلاً یکبار دیگر گفته باشیم که فردی از اولیای الهی را پس از رحلتش در خواب دیدند و به او گفتند: آیا شما حاضری به دنیا برگردی؟! در جواب گفته بود: بله! برای دو چیز، یکی از آن دو شرکت در روضۀ امام حسین(علیه السلام) است.
باید اصل این جلسات احیاء شود، چون این جلسات احیاءکننده است و در آن احیاء نفوس صورت میگیرد.
بحثی را که ما در این شبهای نورانی پیگیری میکنیم، همان بحثی است که در سال گذشته آغاز نمودیم، تحت عنوان «منشأ دین» و بعد از این بحث اگر انشاءالله بتوانیم، راجع به «ضرورت دین» و اینکه چه ضرورتی دارد که ما دیندار باشیم، نیز صحبت خواهیم کرد.
این بحث در مجموعۀ مباحث دینشناسی قرار دارد، که در سال گذشته فهرست این مباحث را خدمت سروران بیان کردیم. مباحثی است الزامی که هم پایههای اعتقادی ماست و هم از طرفی مورد هجوم شدید از جوانب مختلف است.
امشب به دلیل اینکه شب اول مجلس است و از باب ادب به ساحت اهلبیت(علیهم السلام) و نیز از این باب که یک سری سؤالات از آیۀ لیلة المبیت مانده بود و با بحث امشب هم مرتبط است، لذا یک بحث کلی راجع به جایگاه اهلبیت(علیهم السلام) گفتگو میکنیم.
تأمل در سه سؤال
سه سؤال مطرح میکنیم:
سؤال اول
(1) در زیارت جامعۀ کبیره میخوانیم: «أَجْسَادُكُمْ فِي الْأَجْسَادِ وَ أَرْوَاحُكُمْ فِي الْأَرْوَاحِ وَ أَنْفُسُكُمْ فِي النُّفُوسِ»[2] جسم شما در جسمها است، ارواح شما در ارواح است، و نفوس شما در نفوس است!
این عبارت یعنی چه؟! حتماً تا کنون به این عبارت فکر کردهایم! وقتی انسان چیزی را میخواند، باید تأمل هم بکند؛ زیارت فقط برای خواندن و احیاناً اشک ریختن نیست؛ زیارتها، امام شناسی حضوری است. گاهی اوقات شما در کلاس، در مدرسه، در دانشگاه، در حوزه، در کتابها راجع به امامت و امامشناسی درسی را میخوانید، اما همین امامشناسی را وقتی که میخواهید اعتقادتان را نسبت به امام عرضه بدارید، آن را به صورت زیارت و دعا مطرح مینمائید. السلام علیکم... ای کسانی که اینگونه هستید...
سؤال دوم
(2) در یکی از زیارتهای مطلقۀ حضرت اباعبدالله(علیه السلام) [3] (که مخصوص زمان خاصی نیست و در همه اوقات میشود آن را خواند) آمده است:
«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ ابْنَ حُجَّتِهِ»؛ سلام بر تو ای حجت خدا و ای پسر حجت خدا.
«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا قَتِيلَ اللَّهِ وَ ابْنَ قَتِيلِهِ»؛ سلام بر تو ای کشتۀ خدا و ای فرزند کشتۀ خدا.
«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ثَارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ»؛ سلام بر تو ای خون خدا و ای فرزند خون خدا.
«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وِتْرَ اللَّهِ الْمَوْتُورَ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»؛ سلام بر تو ای کسی که، ای نفس و ای خونی که در عالم پیگیری میشود.
«أَشْهَدُ أَنَّ دَمَكَ سَكَنَ فِي الْخُلْدِ»؛ شهادت میدهم که خون تو در بهشت خلد ساکن شد! این عبارت یعنی چه؟!
«وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ»؛ و برای این خون ریختۀ تو، سایههای عرش به جنبش و لرزش درآمد. یعنی چه؟!
«وَ بَكَى لَهُ جَمِيعُ الْخَلَائِقِ»؛ و برای این خون، جمیع موجودات و مخلوقات گریه کردند.
خود کلمۀ «الخلائق» یعنی همۀ مخلوقات، جمعی که اول آن «الـ» داشته باشد، افادۀ کل را میکند و عموم را شامل میشود، اما در اینجا یک کلمۀ «جمیع» را نیز در ابتدای آن آورده است، یعنی جمیع مخلوقات بلااستثناء گریه کردند.
بعد همین عبارت را تفصیل میدهد:
«وَ بَكَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ وَ مَا فِيهِنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَّ»؛ تمام آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفتگانه و هر که در آنها و بین آنهاست، برای خون تو گریه کرد. یعنی چه؟! دیگر چه کسی گریه کرد؟
«وَ مَنْ يَتَقَلَّبُ فِي الْجَنَّةِ وَ النَّارِ مِنْ خَلْقِ رَبِّنَا»؛ همه بهشتیان و دوزخیان برای این جهت گریه کردند، یعنی یزید و شمر هم که از دوزخیان هستند، برای خون تو گریه کردند!
«وَ مَا يُرَى وَ مَا لَا يُرَى»؛ آنچه از موجودات محسوس که دیده میشود و آنچه از مخلوقات نامحسوس و موجودات ملکوتی و تمام ملائک که دیده نمیشود، همه گریه کردند!
از طرفی در زیارت عاشورا میخوانیم: «وَ هَذَا يَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِيَادٍ وَ آلُ مَرْوَانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَيْنَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ»[4] آلزیاد و آلمروان خوشحالی کردند! پس گریۀ اینها به چه نحو است؟!
البته قسمتهای اول این زیارت که توضیح آن طول میکشد، فعلاً با آن کاری نداریم، فقط همین عبارت که همۀ مخلوقات برای امام حسین(علیه السلام) گریه کردند، یعنی چه؟! آیا منظور مخلوقات یک زمان خاص است، مثلاً مخلوقات همان روز دهم محرم سال ۶۱، یا منظور همۀ مخلوقات است، ازلاً و ابداً؟!
همۀ مخلوقات، حداقل همۀ موجودات مادی که در یک زمان جمع نیستند، ما که آن زمان نبودیم، وقتی که میفرماید جمیع خلق پروردگار، یعنی بنده و شما و کمونیستها و لائیکها و... همه را شامل میشود! این چگونه ممکن است؟!
سؤال سوم
(3) روی چه حسابی به امام زمانS اینگونه خطاب میکنیم: «السلام علیک یا صاحب الزمان»؟! مگر حضرت الان در جلوی ما قرار دارند که سلام میکنیم؟!
آیا مثلاً اینگونه است که وقتی شما به اباعبدالله(علیه السلام) سلام میدهید یک ملکی به اسم فطرس سلام شما را به آن حضرت میرساند و میگوید که فلانی به شما سلام رساند؟! یا همان لحظه در عمق جان خودتان احساس میکنید که همین الان سلام دادم و همین الان هم جواب را دریافت نمودم؟! شما وقتی میگویید از «السلام علیک یا اباعبدالله»، به جان خودتان مراجعه کنید، آیا احساس نمیکنید که سلام شما، سلام واقعی است نه سلام همراه با پیغام از راه دور؟!
توضیح بیشتر راجع به آیۀ «لیلة المبیت»
بحث آیۀ لیلة المبیت را که میگفتیم، از همانجا نقب میزنیم به پاسخ این سؤالها.
سؤال فرموده بودند که ربط آیۀ لیلة المبیت را قدری بیشتر توضیح دهید؛ البته بحث مفصل آن مربوط به یک فضا و زمان دیگری است، اما فی الجمله:
گفتگوی خداوند از کسی است که تمام هستی خودش را ـ نه فقط جسمش را ـ به خداوند فروخته است.
شهید وقتی که شهید میشود جسدش را و جسمش را میدهد نه نفسش را، کسی نفسش را تحویل کسی نمیدهد! به همین دلیل خداوند متعال در مورد مجاهدینی که در راه خداوند به فوز شهادت میرسند، تعبیر نیاورده که نفسش را فروخت، بلکه تعبیر را اینگونه آورده است که با نفسش در راه خدا تلاش کرد:
وَ جَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَ أَنفُسِهِمۡ أَعۡظَمُ دَرَجَةً عِندَ ٱللَّهِ [5]
اینها کسانی هستند که بالاترین و عظیمترین درجه و جایگاه را نزد خداوند دارند، تعبیر در اینجا اینگونه نیست که «و من الناس من یجاهد فی سبیل الله بنفسه».
اولاً اینکه تعبیر، تعبیر به فروختن است، وقتی که فروخت یعنی همه چیز را به طرف مقابل داد و در مقابلش هم هیچ چیزی را نگرفت، چرا؟! چون دیگر چیزی نمانده است تا در مقابل فروختن، چیزی را تحویل بگیرد!
گاهی اوقات انسان جسم یا مال خود را میدهد و چون هویت وی باقی مانده است، آن هویت باقیمانده چیزی را دریافت میکند، مثلاً بهشت میگیرد، درجات و مقامات میگیرد، رضوان خداوند را میگیرد، یا هر چیز دیگری را.
اما تعبیر در اینجا [آیۀ لیلة المبیت]، تعبیر عجیبی است! میفروشند تمام وجودش را، بنابراین کسی باقی نمانده تا در مقابل این بیع، چیزی را اخذ نماید. تعبیری که در اینجا وجود دارد، یک تعبیر استثنایی است که حاکی از فناء مطلق فروشنده میباشد عبارت آن نیز با فعل مضارع آمده است و اگر میخواست صرفاً ناظر به جریان لیلة المبیت باشد، باید با فعل ماضی به کار میبرد و میفرمود «و من الناس من شری نفسه...»؛ اما اینکه فعل مضارع آورده، یعنی این وجود مقدسی که محل بحث است، فعل و کار دائم و سیرۀ مستمرش این است که فقط رضای خداوند را میطلبد.
ما هم گاهی اوقات میگوییم رضای خداوند را میطلبیم ـ و ممکن است به درجاتی درست باشد ـ اما باز هم رضای خداوند را برای خودمان میطلبیم، یعنی یک احساسی داریم که من این کار را میکنم تا خداوند از من راضی باشد، چون «من» هنوز مانده است!
در آیۀ شریفه وقتی که نفس به فروش رفت و دیگر فرد از خودش هیچ چیزی را نداشت، بنابراین حتی اینکه این رضای خداوند را برای خودش بخواهد، ندارد، چنین احساسی هم ندارد!
وجودی که: 1ـ تمام هستیاش را داده؛ 2ـ فقط برای خداوند ـ و نه برای رضایت خداوند نسبت به خودش ـ داده؛ 3ـ این دادن تمام هستیاش سیرۀ مستمرۀ آن وجود مقدس است؛ بنابراین دیگر نفسی برایش نمانده تا محل عصیانی باشد؛ و به اصطلاح سالبۀ به انتفاء موضوع است؛ ما چرا خطا می کنیم؟! چه خطای فکری، چه اخلاقی و چه رفتاری؟!
منشأ خطا دو چیز است: 1. هوای نفس؛ 2. وسوسۀ شیطان
منشأ خطا دو چیز است:
1ـ هوای نفس، که یک عامل درونی است؛
2ـ وسوسۀ شیطان، که یک عامل بیرونی است.
البته هوای نفس از تشخیص غلط سرچشمه میگیرد و منشا آن به وهم خیال برمیگردد. حالا اگر کسی نفس نداشته باشد، به طریق اولی هوای نفسی هم برایش نمانده و شیطانی هم باقی نمیماند، چون محل نفوذ شیطان، قوای نفسانی انسان است، قوای فهم و خیال و شهوت و غضب، و اگر کسی از حیث ادراک و امور دیگر غرق در حق بود و چیزی از او باقی نمانده بود، نه نفسی برای طی کردن راه خطا وجود دارد و نه ابزاری برای نفوذ شیطان. همان چیزی که در اول سورۀ مبارکه نجم میفرماید:
وَ ٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمۡ وَ مَا غَوَىٰ [6] چرا؟! بخاطر اینکه: وَ مَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ [7]
زیرا فعلش از روی هوی نیست؛ لذا این وجود شریف که محل بحث میباشد، معصوم است.
ویژگیهای انسان کامل
پس چنین وجودی چند ویژگی دارد:
1ـ سیرۀ مستمرش غرق در خداوند بودن و همۀ وجودش را به خداوند دادن است، آن هم بدون هیچ انگیزهای، چون اصلاً چیزی برای خودش نمانده است تا آن انگیزه بخواهد برای آن موضوع کار کند؛
2ـ این وجود مقدس معصوم است، ضمن اینکه وقتی چیزی به خداوند داده شد، در حیطۀ امن از خطر و خطا قرار میگیرد.
3ـ مرتبۀ اعلایی از انگیزه را دارد که قبلاً در ضمن ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ
[8] اشاره شد.
4ـ قوام دین به اوست، به دلیل تقابلی که در آن چهار گروه قرار داده شد. همانگونه که در جلسه گذشته هم گفتیم اینکه دو گروه آخر را از دو گروه اول جدا کنیم، کار ناصوابی است؛ زیرا دستهبندی مسلمین ناقص میشود یعنی برای کامل شدن آن دستهبندی باید حتماً چهارمین گروه اضافه شوند تا یک دستهبندی جامعی را خداوند عرضه نماید.
در این آیاتی که خداوند در جریان حج اشاره میفرماید، حاجیان را به چهار دسته تقسیم میکند:
دو گروه عموم مسلمین که عبارتند از: مقیدها و اهل عمل، و افراد لاابالی و بیقید؛
و دو گروه هم خواص که عبارتند از: کسانی که در اوج معنویت و قداست قرار دارند و امام المتقین هستند، و کسانی که در غور خباثت قرار دارند و امام الفجارند.
اتفاقاً تکرار «و من الناس» میخواهد توجه ویژه بدهد به دو گروه سوم و چهارم و خصوصاً به گروه آخر؛ چون گروه آخر ـ یعنی همان «و من الناس من یشری...» ـ دارای نکته است خصوصاً اینکه در تتمۀ آیه میفرماید: وَ ٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ [9]
این مطلب را اگر چه قبلاً توضیح دادیم ولی اکنون مقداری بیشتر توضیح میدهیم.
وقتی خداوند صحبت از جهاد فی سبیل الله میکند، آن هم وَ جَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَ أَنفُسِهِمۡ، نه مَن يَشۡرِي نَفۡسَهُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ، یعنی در سطح مجاهدین معمول که به بحث میفرماید، آخرش میفرماید: إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥٓ أَجۡرٌ عَظِيمٞ
[10] و امثال آن که متناسب با مجاهدین معمولی است، بیان میفرماید.
يَشۡرُونَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا بِٱلۡأٓخِرَةِ [11] حیات دنیایی خود را دادند و در مقابل حیات برتری را گرفتند.
بعد خداوند در مقابل اینها میفرماید اینها اجر عظیم دارند و خداوند نسبت به اینها فضل عظیم دارد.
رأفت یعنی رحمت خیلی شدید و نوعاً در مواردی به کار میرود که میخواهد نقصی را بر طرف نماید، البته رحمت نیز تقریباً شبیه رأفت است منتها تفاوتش با رأفت در این است که رحمت عام است از حیث کمّی و رأفت عام است و شدیدتر است از حیث کیفی؛ البته تفاوت دیگری هم وجود دارد که فعلاً وارد آن نمیشویم.
موارد استعمال صفت رؤوف در قرآن
ببینیم خداوند متعال رؤوفها را در کجای قرآن استعمال نموده است، خداوند خودش را حدود ۱۰ یا ۱۲ مرتبه به رأفت یاد کرده است که به عنوان نمونه به چند مورد از آن اشاره میکنیم:
1ـ در نظام تکوین:
مثال اول: در رفع احتیاجات زندگی میفرماید: ما این چهارپایان را قرار دادیم تا مشکلات زندگی شما حل شود و دچار گرفتاری نشوید:
وَ تَحۡمِلُ أَثۡقَالَكُمۡ إِلَىٰ بَلَدٖ لَّمۡ تَكُونُواْ بَٰلِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ ٱلۡأَنفُسِۚ إِنَّ رَبَّكُمۡ لَرَءُوفٞ رَّحِيمٞ [12]
در مورد چهارپایان وقتی صحبت میکند میفرماید اینها بارهای شما را که قادر به جابجایی آنها نبودید و یا به مشقت فراوان میافتادید، برای شما حمل میکنند.
مثال دوم: در مورد نزول باران و امثال آن میفرماید:
أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَ ٱلۡفُلۡكَ تَجۡرِي فِي ٱلۡبَحۡرِ بِأَمۡرِهِۦ وَ يُمۡسِكُ ٱلسَّمَآءَ أَن تَقَعَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِيمٞ [13]
آیا نمیبینید خداوند چه کارهایی را انجام داده است، جریان زمین، کشتیها، دریاها، آسمانی که با این نظام مرتب و منظم که با زمین برخورد نمی کند تا شما زندگی کنید.
صفات هر آیهای عهدهدار مطلب درون آیه است، یعنی چرا اینگونه است؟! چون اینها از صفت رحمت و رأفت خداوند نشأت میگیرند.
2ـ در نظام تشریع:
در مواجهۀ با کسانی که خطا کردهاند، در مورد گناهکاران میفرماید که گناهشان را میبخشد، چون رأفت دارد.
مثال اول: میفرماید یک عدهای از جنگ تخلف نموده و فرار کردند که یک گناه کبیره است، و بعد توبه کرده و برگشتند، میفرماید:
وَ عَلَى ٱلثَّلَٰثَةِ ٱلَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّىٰٓ إِذَا ضَاقَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ وَ ضَاقَتۡ عَلَيۡهِمۡ أَنفُسُهُمۡ وَ ظَنُّوٓاْ أَن لَّا مَلۡجَأَ مِنَ ٱللَّهِ إِلَّآ إِلَيۡهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡ لِيَتُوبُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ [14]
آن سه فراری که از همراهی با پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جنگ فرار کرده بودند، وقتی که به خود آمدند، زمین با تمام پهنایی که داشت برای آنها تنگ شده بود و جانشان هم به تنگ آمده بود، فهمیدند که راهی ندارند جز اینکه به سوی خداوند برگردند، خداوند بر آنها توبه کرد تا آنها توبه کنند. قبل از این آیه هم راجع به توبۀ خداوند بر مؤمنان است:
لَقَد تَّابَ ٱللَّهُ عَلَى ٱلنَّبِيِّ وَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَ ٱلۡأَنصَارِ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ ٱلۡعُسۡرَةِ مِنۢ
بَعۡدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٖ مِّنۡهُمۡ ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡۚ إِنَّهُۥ بِهِمۡ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ [15]
خداوند توبه کرد بر آنها و توبۀ آنها را پذیرفت، دوتا توبه مطرح است: یکی توبۀ اولیۀ خداوند، و دوم پذیرش توبۀ آنها، چون خداوند رؤوف و رحیم است.
مثال دوم: گناه کبیرۀ دیگری در سورۀ مبارکۀ نور مطرح شده است که مسلمین به یک زنی ـ که از حیث اخلاقی پاک بود ـ تهمت زدند؛ خداوند میفرماید: که اگر فضل و رحمت خداوند نبود، عذابی میآمد و در همانجا دامن شما را میگرفت و شما را ریشهکن میکرد!
وَ لَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَ رَحۡمَتُهُۥ وَ أَنَّ ٱللَّهَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ [16]
و اتفاقاً این جمله هم ناقص است و جواب آن را ذکر نفرموده که اگر فضل و رحمت و رأفت خداوند نبود، چه اتفاقی میافتاد! یعنی آنقدر توبیخ سنگین است که قابل بیان نیست!
مثال سوم: در مورد بعضی از مؤمنین که در دعا میگویند:
رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَ لِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَ لَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ [17]
خدایا ما نسبت به مؤمنینی که بر ما سبقت گرفتهاند کینه نداشته باشیم، چه مؤمنینی که از حیث زمان بر ما سبقت گرفتهاند و قبل از ما بودهاند، و چه مؤمنینی که از حیث رتبه بر ما سبقت گرفتهاند و بیش از ما ایمان دارند. غلّ و کینه و کدورت در جان ما نسبت به مؤمنین قرار نده؛ و این رحمت و رأفت خداوند باعث میشود که کدورت و کینهها از دل زدوده شود، اینکه دلی بیکینه باشد، منشأ آن جنبش رأفت الهی نسبت به آن دل است.
مثال چهارم: وقتی بحث هدایت را مطرح مینماید، میفرماید:
هُوَ ٱلَّذِي يُنَزِّلُ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦٓ ءَايَٰتِۢ بَيِّنَٰتٖ لِّيُخۡرِجَكُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۚ وَ إِنَّ ٱللَّهَ بِكُمۡ لَرَءُوفٞ رَّحِيمٞ [18]
خداوند آیات روشنی را بر بندهاش نازل کرد تا او به واسطۀ این آیات شما را از ظلمت به سمت نور خارج کند، خداوند نسبت به شما رؤوف و رحیم است.
مثال پنجم: یا در جای دیگر راجع به اینکه اگر عملی انجام دهید ضایع نمیشود، میفرماید:
وَ مَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَٰنَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِيمٞ [19]
آنهایی که به قبله بیت المَقْدِس نماز خواندهاند، وقتی که قبله عوض شد نگران نباشند.
همانگونه که ملاحظه کردید هیچ کجا در قرآن وصف رؤوف خداوند، در پاداش یک عمل متوسط حتی ذکر نشده است، تا چه برسد به یک عمل عالی؛ یا واسطۀ در تکمیل بوده است، مثل اینکه نظام هستی جریان پیدا کند. و آن جاهایی که وساطت در تشریع داشته است، اصل بیان دین و اصل نزول آیات و گذشتن از خطاها در کار بوده است. پس به هیچ عنوان معنا ندارد که بگوید اینها یک کاری کردهاند کارستان و در مقامی غیر قابل بیان هستند و بعد خداوند رؤوف نسبت به اینهاست؛ بعلاوه رحیم را هم ذکر نکرده است!
بعضی از مفسرین نادان که فردی است وابسته به وهابیت که به خیال خودش ادبیات میداند در ذیل این آیه که در برنامهای صحبت میکرده است و اکنون به صورت کتاب درآمده، در جواب به این سؤال که چرا در آیۀ لیلة المبیت نفرموده «و الله رؤوف رحیم» بلکه فرموده وَ ٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ ؟ پاسخ داده بود: چون صحبت در این آیات صحبت از افراد بدی است و لذا بحث رأفت بدون صفت رحمت ذکر شده است!!
چون نوع جاهایی که رأفت در آنجا آورده شده همراه با رحیم است و فقط دو جا وَ ٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ [20] داریم و در سایر موارد دارد و الله رؤوف رحیم؛ این نادان بی تقوا دقت نکرده که و من الناس در آیه شریفۀ مورد بحث، با و من الناس قبلی از زمین تا آسمان فرق دارد!
پس نمیتواند مقصود از این «العباد» این افراد باشند، بنابراین مراد از «العباد» کل بندگان است، همانگونه که ظهور خود آیه نیز به همین اشاره دارد که خداوند به جمیع بندگان رؤوف است.
آن چیزی که آیه میخواهد به آن اشاره نماید، این است که کسی که در فناء بعد الفناء و در مرتبۀ بقاء قرار گفته است، فقط نمیخواهد در تقابل با گروه سوم قرار گیرد و دین را حفظ کند، این تقابل و مبارزه که از عهدۀ مجاهدین فی سبیل الله هم برمیآید؛ بلکه آیۀ شریفه یک مطلب عظیمتری را میخواهد بیان کند، آن گرۀ وَ ٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ به این افراد این است که وجود آنها واسطۀ فیض است برای جمیع عباد، یعنی علاوه بر رهبری مؤمنان و حفظ و حراست از دین و مقابلۀ با دشمنان دین ـ که کارهای ظاهری است ـ به حرمت آنها و به واسطۀ وجود آنها هم آن گروه مؤمنین لاابالی ـ یعنی مسلمانانی که فقط دنیاطلب بودند ـ و هم مؤمنین مقید و هم منافقین و کفار روزی میخورند، و به واسطۀ آنهاست که خداوند رأفت و رحمت خودش را شامل بندگان میفرماید.
با این توجه، حالا برگردید و ببینید که رأفت در کجاها استعمال شده بود، در موارد تکوین و تشریع؛ یعنی جریان تکوین و تشریع به واسطۀ این بندگان جریان پیدا میکند، و اینها واسطۀ رأفت خداوند هستند و رأفت خداوند تکوین و تشریع را پر کرده بود. افرادی که در سطحی قرار گرفتهاند که رحمت و رأفت خداوند به واسطۀ وجود آنها جریان پیدا میکند.
پاسخ اجمالی به سه سؤال مطرح شده
از همین جا بیاییم وارد سه سؤالی که مطرح کردیم بشویم؛ توضیح هر سه سؤال اینکه:
در علم عرفان میگویند انسان کامل که به کمال نهایی رسید، خصوصاً انسان کامل ختمی و محمدی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و به عبارت دیگر اهلبیت(علیهم السلام) ـ که البته اینها در جای خودش اثبات دارد و ما فقط قصد داریم یک گزارشی بدهیم تا یکی از جهات این مسأله قدری روشن شود ـ نسبت به خداوند به یک مرتبهای میرسد که اسم آن را «عبودیت مطلقه» میگذاریم؛ این عبودیت مطلقه چیست؟! ما نمیدانیم! یک حدثهایی داریم که فعلاً به آن کاری نداریم، چون بعضی از مراتب عبودیت وجود دارد که اصلاً با کار حاصل نمیشود، بلکه با مرگ حاصل میگردد. از امام معصوم نقل شده است که حضرت نشسته بودند، یک دفعه فرمودند: الان پدرم از دنیا رفت! راوی سؤال کرد: از کجا فهمیدید؟! حضرت فرمودند: «لِأَنَّهُ تَدَاخَلَنِي ذِلَّةٌ لِلَّهِ لَمْ أَكُنْ أَعْرِفُهَا»[21]؛ به حالی از انکسار در مقابل خداوند رسیدم که این حال را قبلاً نداشتم و فهمیدم که امامت به من منتقل شده است!
آیا امام در آن لحظه کاری را انجام داد؟! نه! مرتبهای از عبودیت برای امام حاصل شد که قبلاً نداشت؛ این یعنی چه؟! و چونه است؟!
و معنای آن چیست؟! و چه اتفاقی افتاده است؟! هم دشوار است و هم دست ما کوتاه است و هم خرما بر نخیل نیست! در جایی است که اصلاً چشم ما هم به آنجا نمیرسد!
یک مراتبی از عبودیت مطلقه و عبد تام بودن و مراحل نهایی بندگی وجود دارد (در حالی که امام قبلاً نیز تمام مراتب بندگی را انجام میداده و هیچ کوتاهی نداشته است) که با شهادت و ارتحال امام قبلی حاصل میگردد.
این موقعیت نسبت به خداوند نتیجهاش یک واقعیتی است در همۀ عالم هستی.
یک مثال بزنیم: فرض کنید یکی از مخلوقات ذهنی شما به جای افکار شما بنشیند و آنقدر به بساطت و وحدانیت ذهنی شما نزدیک بشود که در کل ذهن شما متخلق گردد، آن وقت در هر ذهنیتی که شما داشته باشید آن مخلوق ذهنی شما نیز حضور دارد؛ اصطلاحاً در این صورت میگویند وقتی انسان کامل در آن مرتبه نسبت به حق تعالی قرار بگیرد، روح عالم هستی میگردد، یعنی اگر کل نظام هستی را (اعم از عالم ملائک، انسانها، جمادات، حیوانات و...) تشبیه کنیم به یک موجودی که دارای روح و بدنی است، انسان کامل روح این بدن میباشد و تمام عالم، مراتب این انسان کامل خواهند بود؛ حتی روح اعظم که بالاترین ملک و رئیس ملائکه است و جبرئیل جزو زیردستان اوست، قوهای از قوای انسان کامل خواهد بود، مثل روح که یکسری قوا دارد، قوۀ شنیدن، بوییدن، خیال، محرکه و...، تمام ملائکی که کار علمی میکنند، قوای علمی انسان کامل میگردند، و تمام ملائکی که کار عملی میکنند، قوای محرکۀ او میگردند. همۀ اینها شأنی از شؤون انسان کامل ـ که به آن مرتبه از عبودیت تامه رسیده است ـ میشوند.
حال واسطۀ فیض تمام این قوا و تمامی شعب مادون، انسان کامل است.
«السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ»[22]
وقتی این گونه شد، در کل نظام سریان پیدا میکند؛ الان روح من و شما در کجای بدن ما قرار دارد جایی ندارد، ولی در تمام بدن سریان و جریان دارد، هیچ نقطهای از بدن را هم نمیتوانید دست بگذارید و بگویید که روح من در اینجا قرار دارد ولی در همه جای بدن جریان دارد و هر جایی که روح نداشته باشد شروع به فساد میکند.
با این توجه: «أَرْوَاحُكُمْ فِي الْأَرْوَاح»؛ روح انسان کامل، تخلل پیدا کرده در کل نظام هستی.
این جمله را بعضی اینگونه تفسیر کردهاند که ارواح و اجساد و قبور شما در بین ارواح و اجساد و قبور قرار دارد، اما شما چیز دیگری هستید! مثل اینکه میگویند فلان انسان در بین شما راه میرود ولی او کجا و شما کجا! و عبارت «فَمَا أَحْلَى أَسْمَاءَكُم» را شاهد بر این معنا گرفتهاند؛ این حرف گرچه حرف غلطی نیست ولی حرف دقیقی هم نیست، زیرا ظهور عبارت این است که روح شما در روحهاست، و جسم شما در اجسام است؛ جسم انسان کامل که در جسم من و شما نیست! نمیفرماید که در بین اجساد؛ البته «فی» به معنای «در بین» هم به کار میرود، منتها معنای دقیقتر آن این نیست، ضمن اینکه نیازی به گفتن «شما در بین دیگران هستید» هم نبود، چرا که معلوم و واضح است که انسان کامل در بین انسانهاست!
چون حضرت در ادامه میفرمایند: «فَمَا أَحْلَى أَسْمَاءَكُم»، و آن مطلب را فرع بر اینکه شما در بین همۀ موجودات هستید گرفتهاند، در حالی که اگر مقصود این بود که شما وجودهایی هستید در بین مردم ولی خیلی بزرگتر و بلندمرتبه تر، آن فرع بیمعنا میشد، به این صورت که: اینکه اسماء شما بلند و مقام شما رفیع است فرع بر این است که شما در بین مردم هستید! آیا اینکه در بین مردم هستند نتیجهاش این شده که آنها بلند مرتبه و رفیع هستند؟! آیا این حرف معنا دارد؟! اگر همۀ عالم بدن شود، انسان کامل به منزلۀ روح است که در تمام عالم جریان پیدا میکند و وجودش در تمام عالم تخلل دارد، و این همان است که ما میگوییم: «قطب عالم»، «صاحب عصر» و «صاحب زمان»؛ و از آن طرف اگر این روح برود حالم خراب میگردد.
این بحث، توضیح و تتمهای دارد که انشاءالله در جلسۀ بعد گفتگو خواهیم کرد.
و الحمد لله رب العالمینـ
[1]. سورۀ مبارکۀ اسراء (17)، قسمتی از آیۀ کریمۀ 21.
[2]. كليات مفاتيح الجنان، ص: 549؛ زیارت جامعۀ کبیره.
[3]. كليات مفاتيح الجنان، ص: 423؛ زیارت مطلقۀ اول. و نیز رجوع شود به جزوۀ «سلسله مباحث دین شناسی (8)»، ص: 53.
[4]. كليات مفاتيح الجنان، ص: 457؛ زیارت عاشوراء.
[5]. سورۀ مبارکۀ توبه (9)، قسمتی از آیۀ کریمۀ 20.
[6]. سورۀ مبارکۀ نجم (53)، آیۀ کریمۀ 1 و 2.
[7]. سورۀ مبارکۀ نجم (53)، آیۀ کریمۀ 3.
[8]. سورۀ مبارکۀ بقره (2)، قسمتی از آیۀ کریمۀ 207.
[9]. سورۀ مبارکۀ بقره (2)، قسمتی از آیۀ کریمۀ 207.
[10]. سورۀ مبارکۀ توبه (9)، قسمتی از آیۀ کریمۀ 22.
[11]. سورۀ مبارکۀ نساء (4)، قسمتی از آیۀ کریمۀ 74.
[12]. سورۀ مبارکۀ نحل (16)، آیۀ کریمۀ 7.
[13]. سورۀ مبارکۀ حج (22)، آیۀ کریمۀ 65.
[14]. سورۀ مبارکۀ توبه (9)، آیۀ کریمۀ 118.
[15]. سورۀ مبارکۀ توبه (9)، آیۀ کریمۀ 117.
[16]. سورۀ مبارکۀ نور (24)، آیۀ کریمۀ 20.
[17]. سورۀ مبارکۀ حشر (59)، قسمتی از آیۀ کریمۀ 10.
[18]. سورۀ مبارکۀ حدید (57)، آیۀ کریمۀ 9.
[19]. سورۀ مبارکۀ بقره (2)، قسمتی از آیۀ کریمۀ 143.
[20]. یکی در سورۀ مبارکۀ بقره (2)، در آیۀ کریمۀ 207؛ و دیگری در سورۀ مبارکۀ آلعمران (3)، در آیۀ کریمۀ 30.
[21]. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي الْفَضْلِ الشَّهْبَانِيِعَنْ هَارُونَ بْنِ الْفَضْلِ قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ فِي الْيَوْمِ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَقَالَ «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» مَضَى أَبُو جَعْفَرٍ ع فَقِيلَ لَهُ وَ كَيْفَ عَرَفْتَ قَالَ لِأَنَّهُ تَدَاخَلَنِي ذِلَّةٌ لِلَّهِ لَمْ أَكُنْ أَعْرِفُهَا. (الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 381)
[22]. كليات مفاتيح الجنان، ص: 535؛ دعای ندبه.